مجموعه داستان «چیزی را به هم نریز»، طیف گستردهای از تنهاییها را در بر دارد؛ زنی که شریک تجاریاش از درک او عاجز است؛ مادری که فقط پسرِ در کما فرورفتهاش را برای گفتن حرفهاش دارد؛ دختر دانشجویی که مرد مورد علاقهاش را در وقایع کوی دانشگاه از دست داده؛ مرد رانندهی کامیونی که یک آدم بریدهی سیاسی و منزویشده را خطاب قرار میدهد و... اما اگر قرار باشد تمامی این تنهاییها را که مفهومی مجزا از خویش دارند، در دنیایی یکسان بگنجانیم، آنچه به طور کلی در همگی مشترک است همان تعبیر «احساس تنهایی» است؛ چیزی که هانا آرنت آن را ناشی از ناتوانی انسان از تعریف خود در ارتباط با هر چیزی (چه سوژه باشد و چه ابژه) میداند. وقتی آدمی نتواند به این پرسش پاسخ دهد که من در رابطه با آن چیز، یا دیگری چه هستم و چگونه می توانم خود را مقابل او تعریف کنم، دچار احساس تنهایی میشود، زیرا آن دیگری است که نسبتاش با انسان او را قادر به تعریفِ خود میکند، هویتاش با آن دیگری شکل میگیرد و در ارتباط با اوست که حس امنیت و رضایت تأمین میشود؛ چیزی که ویکتور هوگو نبودناش را جهنمی به تمام معنا میداند
خرید کتاب چیزی را به هم نریز
جستجوی کتاب چیزی را به هم نریز در گودریدز
معرفی کتاب چیزی را به هم نریز از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب چیزی را به هم نریز
خرید کتاب چیزی را به هم نریز
جستجوی کتاب چیزی را به هم نریز در گودریدز