کتاب عصر تعطیل

اثر سالومه اسکاش از انتشارات البرز-بهترین رمان ها

بخشی از کتاب عصر تعطیل
از کودکی بیشتر وقت ها بی سبب غمگین بودم؛ انگار رنجی ناشناس در لایه های هستی ام رسوب کرده بود. گاهی هم چنان احساس شادی می کردم که هیچ حادثه ای، حتا با رنج غیر مترقبه اش هیجان شادی ام را زایل نمی کرد. غیرمنتظره برایم معنا نداشت. همه تلخی ها فقط از مقابل چشمانم عبور می کرد، بدون ماهیت، چون عابرانی ناشناس. در زمان های شادی و سرور نگاهم مسیری بی مقصد را می پیمود و مالیخولیایی شیرین وجودم را احاطه می کرد.
خواهری داشتم به طرزی ملکوتی زیبا. هیچ نقاش ماهری توان به تصویر کشیدن وضوح انوار نمایان در رخ دلفریبش را نداشت، بلکه هم تا ابد شهامت در دست گرفتن قلم را از کف می داد، چه در برابر زیبایی خواهرم ساخته های تا به آن لحظه اش هجویاتی مضحک می نمود. مه سیما، ببین چگونه آمدن نام تو بر زبانم باعث تجسم خالص زیبایی بکری است متعالی از هر شکل معین. حسی والا، فراسوی نگریستن فروغ زیبایی ات صورتت را در خود محو کرده است. به طور حتم تو از تلالو سوزان این زیبایی آگاهی، به همین خاطر هیچ وقت در دیدگان حیران نظاره گران خیره نمی گردی.
در آن زمان مدت ها بود که از پایان مدرسه ام می گذشت و هنوز هیچ رشته تحصیلی که نظرم را جلب کند پیدا نکرده بودم. در حیاط نشسته بودم که ناگهان ضجه های دلخراش مادرم خیال های محالم را، که تنها لحظه های ناب زندگی ام بود، از هم گسست.


خرید کتاب عصر تعطیل
جستجوی کتاب عصر تعطیل در گودریدز

معرفی کتاب عصر تعطیل از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب عصر تعطیل


 کتاب در کنار او فقط تو بوده ای
 کتاب قطار سریع السیر
 کتاب ساعت گمشده
 کتاب چهارده و بیست و پنج صدم
 کتاب ملکه برفی
 کتاب بند یک