پردهها را کنار زدم. کسی توی باغ نبود. حال گوسفندی را داشتم که پیش از آن که به طور کامل بمیرد، قصاب چاقو انداخته باشد زیر پوست تنش و بخواهد پوست را بالا بکشد. حس کردم پوست از تنم جدا شد و تمام رگ هام پاره شد. برگشتم سمت آینه و یک بار دیگر خود را نگاه کردم. من هرگز شبیه خودم نبودم.
پدر از پشت سرم بیرون آمد، کنارم زد و خودش ایستاد مقابل آینه. فرچه و کاسهای از برف دستم داد و صورتش را جلو آورد و خواست تا روی صورتش را با برف بپوشانم. دست هام میلرزید. گفتم: «مرگ چه مزهای داره سرهنگ؟»
گفت: «بزن به چاک بیخاصیت» و با تیغ برف را از روی صورتش روبید. برگشتم به اتاق و تابلویی را که کشیده بودم، گذاشتم پای پنجره تا خشک شود.
«این آخر نسل ما رو میسوزونه. تو چشمهاش میخونم که نسل ما رو به باد میده.»
از باغ صدای غریب و آشنای آوازی محزون میآمد. زنی کنار حوض نشسته بود و داشت یک تصنیف قدیمی را بازخوانی میکرد.
«امشب که پیش منی. غمگسار منی…»
داد زدم: «ساکت»
سرش را بلند کرد، با دست موج انداخت به آب و پرسید: «حالا ماه شدم؟»
باد خنکی وزید و هوا پر از گلهای قاصدک شد.
خرید کتاب در عمق یک و نیم متری
جستجوی کتاب در عمق یک و نیم متری در گودریدز
معرفی کتاب در عمق یک و نیم متری از نگاه کاربران
کتاب های مرتبط با - کتاب در عمق یک و نیم متری
پدر از پشت سرم بیرون آمد، کنارم زد و خودش ایستاد مقابل آینه. فرچه و کاسهای از برف دستم داد و صورتش را جلو آورد و خواست تا روی صورتش را با برف بپوشانم. دست هام میلرزید. گفتم: «مرگ چه مزهای داره سرهنگ؟»
گفت: «بزن به چاک بیخاصیت» و با تیغ برف را از روی صورتش روبید. برگشتم به اتاق و تابلویی را که کشیده بودم، گذاشتم پای پنجره تا خشک شود.
«این آخر نسل ما رو میسوزونه. تو چشمهاش میخونم که نسل ما رو به باد میده.»
از باغ صدای غریب و آشنای آوازی محزون میآمد. زنی کنار حوض نشسته بود و داشت یک تصنیف قدیمی را بازخوانی میکرد.
«امشب که پیش منی. غمگسار منی…»
داد زدم: «ساکت»
سرش را بلند کرد، با دست موج انداخت به آب و پرسید: «حالا ماه شدم؟»
باد خنکی وزید و هوا پر از گلهای قاصدک شد.
خرید کتاب در عمق یک و نیم متری
جستجوی کتاب در عمق یک و نیم متری در گودریدز