لبخندزنان رو کرد به من و ازم خواست باهاش برقصم. مرا در آغوش گرفت و با ملاطفت سرم را به چانهاش تکیه داد و با هم رقصیدیم. خیلی آگاه و هشیار بودم به بدنش که نزدیک بدن خودم بود. گفت : «همهی این آدمها حوصلهات را سر میبرند، مگر نه؟ زنها فقط بلدند یکریز ور بزنند.» گفتم: «من هیچ وقت به یک کابارهی واقعی نرفتهام. بهتزده شدهام.» خندهاش گرفت: « چقدر تو عجیبی، دومینیک. سرگرمم میکنی. بیا برویم یک جای دیگر و حرف بزنیم.»؛
خرید کتاب یک نوع لبخند
جستجوی کتاب یک نوع لبخند در گودریدز
معرفی کتاب یک نوع لبخند از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب یک نوع لبخند
خرید کتاب یک نوع لبخند
جستجوی کتاب یک نوع لبخند در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی