کتاب یه چیزی بگو

اثر لاوری هالس اندرسن از انتشارات نشر چشمه - مترجم: حمیدرضا صدر-بهترین رمان ها

لاوری هالس ‌اندرسن (1961) از نویسندگان پُرطرفدار و پُرفروش ادبیات امریکاست. عمده‌ی شهرتِ او در حوزه‌‌های رمان‌های روان‌شناختی با محوریتِ قهرمان‌های نوجوان یا آثار تاریخی ا‌ست. این نویسنده‌ی نیویورکیِ پُرکار با رمانِ یه چیزی بگو به محبوبیت رسید. این رمان که نخستین اثر اوست سالِ 1999 منتشر شد و در 2004 اقتباسی سینمایی براساسش انجام گرفت. اندرسن در این رمان زندگی یک نوجوانِ طبقه‌ی متوسطِ امریکا را محور قرار می‌دهد و روزگار و ماجراهای ریز و درشتِ این شخصیت را طی چهار ترم تحصیل در دبیرستان به تصویر می‌کشد؛ دوره‌ای که در آن این شخصیت با وجوهِ متفاوت آدم‌ها، نظامِ آموزشی، ساختار خانواده و کلان‌هنجارهایی مواجه می‌شود. اموری که هر کدام‌شان ویژگی‌های درونی این نوجوان را در جامعه‌ی پایانِ قرنِ بیستمِ امریکا نمایش می‌دهد. او به فضا و آدم‌ها با دقت می‌نگرد و تلاش می‌کند مسیرِ زندگی‌اش را در دست بگیرد. یه چیزی بگو رمانی ا‌ست روان‌شناختی و خوش‌خوان که می‌تواند برای مخاطبانِ بسیاری جذابیتِ روایی داشته باشد. ماجراهایی که برای شخصیت رخ می‌دهد و انبوهی از خرده‌روایت‌ها با زبانی ساده، این اثر را به کتابی تبدیل کرده که می‌توان به‌راحتی آن را خواند


خرید کتاب یه چیزی بگو
جستجوی کتاب یه چیزی بگو در گودریدز

معرفی کتاب یه چیزی بگو از نگاه کاربران
@ اولین دختر ده ساله آنها می گویند شما در مدرسه عالی. ما اینجا هستیم تا به شما کمک کنیم. شما وقت کافی برای رسیدن به کلاس خود قبل از حلقه زنگ دارید. کد لباس اجرا خواهد شد. سیگار کشیدن در زمین های مدرسه مجاز نیست. تیم فوتبال ما این مسابقات را در سال جاری به دست آورد. ما بیشتر از شما انتظار داریم 7. مشاوران راهنمایی همیشه در دسترس هستند برای گوش دادن .8. برنامه شما با توجه به نیازهای شما ایجاد شده است. ترکیب قفسه شما private.10 است. این سال هایی است که شما به زودی به آن نگاه می کنید. من امیدوارم در مورد توصیف این کتاب فکر کنم، و من واقعا مطمئن نیستم که چگونه شروع کنم. تاریک، افسرده، وحشتناک و شگفت انگیز است. همه باید آن را بخوانند شما ممکن است از آن نفرت داشته باشید (و به شما می رسد)، اما شما باید آن را بخوانید. داستان شروع می شود با ملیندا، راوی، شروع کلاس 9. هرکس، حتی دوستان قدیمی اش، با او صحبت نمی کند. این نشان داد که در تابستان ملیندا پلیس ها را در یک مهمانی نامیده و آن ها را گم کرده است - چند نفر دستگیر شده اند و اکنون همه از او نفرت دارند. ملیندا در آن حزب چیزي اتفاق افتاده است، چیزی که او به هیچ کسی نمی گوید. او به خود بازگشت، از مدرسه، خانواده اش و هر گونه امکان دوستی خارج می شود. این تا زمانی که وسط داستان است که ما یاد می گیریم چه اتفاقی در حوادث رخ داده است، اما اندرسون به ما یک چالش بزرگ در این صحنه می دهد که ملیندا و همکارانش آزمایش یک قورباغه در کلاس زیست شناسی: قورباغه ما بر روی پشت او قرار دارد. منتظر یک شاهزاده هستم و او را با یک اسموخن تزئین کنم؟ من با چاقوی من ایستادم. صدای خانم کیان به یک نیش پشه خیره می شود. گلو من بسته است سخت است برای نفس کشیدن من دستم را روی دستم گذاشتم تا خودم را در برابر میز قرار دهم. دیوید دستان قورباغه خود را به سینی تشبیه می کند. او پاهای قورباغه خود را گسترش می دهد و پاهای قورباغه اش را می کشد. من باید شکم خود را باز کنم او یک کلمه نمی گوید او در حال حاضر مرده است فریاد در روده من شروع می شود - من می توانم برش را احساس کنم، خاک را بوی، برگ در موم من @ خدای مقدس. به یاد چه چیزی گفتم در مورد چیزهای وحشتناک؟ دلیل اصلی من این کتاب را دوست داشتم چون من بسیار، بسیار شبیه به ملیندا در دبیرستان بودم. نگرش او نسبت به مدرسه، بدبینی او نسبت به کلhigh school، بهترین زمان زندگی شما @ crap، نظراتش در مورد کلاس ها و معلمان و بی فایده مشاوران راهنمایی ... این بود. من آرزو دارم خودم را به داستان منتقل کنم، بنابراین ملیندا و من می توانستند با هم در تظاهرات پیپ سر و صدا کنند. و پس از آن احساس بدی کردم، زیرا هیچ چیز بدی برای من در دبیرستان رخ نداد. هیچ چیز مانند چیزهایی که ملیندا از آن گذشت او دلیلی برای بیرون آمدن و نارضایتی و عصبانیت در مورد همه چیز داشت. من ندیدم این نوع از تحقق ناخوشایند - وای، من یک کلاه بودم برای هیچ دلیلی. من در نهایت با این کار موافق بودم، اما برخی افراد ممکن نبود. من می توانم کسی را تصور کنم که این داستان را بیش از پیش احساس می کند یا می گوید که ملیندا بیش از حد خسته کننده است. (خوب، من نمی خواستم اسپویلر ها را بفرستم، اما نمی توانم در مورد نقطه ی بعدی من بدون آگاهی از برخی چیزها صحبت کنم ... بنابراین برای روشن شدن ... در اینجا بوسیله ی اسپویلر ها، یووون هشدار داده شد:) سپس دوباره می توانند مثل یک برخی از متخصصان شما می دانید که چه کسی هستید که نوشتید و نقل قول می کنمIm so sick of this [sic:] stories about girls who got exaggerated and spent the whole book pitying themselves. @ @ takes breath، count to ten. ظاهرا Laurie هسل آندرسن این را خیلی زیاد می کند. نسخه من از کتاب مصاحبه ای با او دارد و او گفت: \"من یک بار از جوانان یک سوال بپرسم. اینها افرادی هستند که کتاب را دوست دارند، اما آنها صادقانه گیج شده اند. آنها از من می پرسند چرا Melinda در مورد تجاوز شده خیلی ناراحت شده است. @ من ... آنها ... چرا ... چه فاک. من فکر می کنم که باید یک گوشه نشسته و برخی از نفس های یوگا را بپوشان، بعدا دوباره برگردی. خواندن برای: عدالت اجتماعی در ادبیات بزرگسالان جوان

مشاهده لینک اصلی
در مورد اینکه این کتاب برای نوجوانان اهمیت دارد، به خصوص کسانی که تجربه کرده اند ملیندا را تجربه کرده اند، بسیار متاسف شده است و من با آن موافق هستم. اما آنچه که من آن را خواندم شگفت زده شد این بود که من واقعا از آن لذت بردم، از جمله @ message @. آن را با غم و اندوه ناخوشایند از دست ندید - آن را کم رنگ کرد، غیر قابل تحمل نبود. به همین ترتیب، حتی پیام بسیار سنگین بود. صدای ملیندا غنی، معتبر و اغلب خنده دار است. با وجود تمایل به توصیف و خودآزمایی، من فکر کردم کتاب به خوبی پیش رفت. من واقعا از آن لذت بردم و حتی به افرادی که، مانند من، کمی حساس هستند، توصیه می کنم.

مشاهده لینک اصلی
4.5 ستاره! من فکر می کنم این یک رمان واقعا قدرتمند است که باید توسط بسیاری از افراد، به ویژه نوجوانان خوانده شود. صحبت کردن یک داستان شگفت انگیز از یادگیری استفاده از صدای خود را زمانی که شما قبلا معتقد بود مهم نیست. پیام این است که من فکر می کنم همه می توانند از آن بهره مند شوند و من آنقدر خوشحالم که در نهایت آن را خوانده ام. هشدار تریگر: rapeLaurie Halse Anderson یک نویسنده افسانهای است. او سبک نوشتاری بسیار متمایز دارد؛ این یک جریان هوای ناپایدار است که احساس بسیار واقعی دارد. من قبلا Wintergirls خوانده بودم و آنها را بسیار مشابه می دانستم. روایت ملیندا معتبر و خام است - اینجا اینجا نیست که شما آن را دوست داشته یا از اینجا نفرت داشته باشید، او اینجاست که به داستان او بگویید. طنز او خشک و دوست داشتنی است که پویایی جالبی را با بقیه شخصیت او ایجاد می کند. من می گویم، واقعا وجود ندارد، که معمولا برای من خسته کننده است. کل کتاب اساسا ملسیا است که در سال تحصیلی سال اول خود را با وزن سنگینی بر روی شانه اش و چند نفر در شرکتش هدایت می کند. قطعا مقدار زیادی از پیشرفت شخصیت وجود دارد که به خوبی اجرا شده است و من می دانم که قصد داستان است، بنابراین نمی خواهم شکایت کنم که آن را به تنظیمات خواندن من نرسانید. این رمان نیازی به یک طرح بزرگ ندارد، چرا که داستان رشد شخصی و قدرت است، نه درام و یا رمانتیک دبیرستان. من می گویم، پایان به نظر کمی ناگهانی است. من حتی یک جلسه را به پایان رساندن (و عدالت) ترجیح می دهم، اگر چه بسیاری از افراد در وضعیت ملیندا بسته نمی شوند، بنابراین شاید هدف این نویسنده باشد. چه جالب است این کتاب همیشه به عنوان یک داستان انقلابی در مورد حمله جنسی توصیف شده است، اما در میان خواندن تنها درک می کنم که این جنبه از داستان پیش از خواندن به طور معمول شناخته نشده است؟ ظاهرا نقطه داستان این است که دریابید که ملیندا نمیتواند صحبت کند، هر چند من در این داستان در حال حاضر دانستن دلیل آن را ادامه دادم. من قطعا نمی دانم که دانش من در مورد وقایع این داستان تاثیر من در خواندن من است. اگر فکر میکنید من بیشتر از داستان میآمدم، چون قادر بودم جزئیات بیشتری را بخوانم، چون آنها به جای اینکه مجددا آنها را رمزگشایی کنند، نشان دادند. من واقعا می خواهم محتوای این داستان گسترده تر شود (هرچند به نظر می رسد کمی دیر شده در خواندن این یکی)، زیرا فکر می کنم افراد بسیار مهم آن موضوعات حساس را که در موردشان می خوانند می شناسند. حمله به جنسیت یک پیچ و تاب نیست (و من پیشنهاد نمی کنم گفتگو خوراک به این دلیل است که من فکر می کنم موضوع با دقت و احترام در این مورد رسیدگی شد، Iâ € ™ متر ایجاد یک بیانیه کلی) و من دوست دارم که ما را ندارد برای سکوت بحث در مورد ورود آن به کتاب در ترس از ~ * spoilers * ~. من فکر می کنم مردم قبل از خواندن مطالب این کتاب را بدانند، اگر فقط برای محافظت از کسانی که به شدت تحت تاثیر رویدادهای این رمان هستند، جایی که خواندن غیر آماده می تواند باعث آسیب زیادی شود. واقعا این کتاب را دوست داشت و قطعا توصیه می کنم آی تی!

مشاهده لینک اصلی
هنگامی که من خواندن آخرین کلمه را می دانستم می دانستم که می خواهم آن را بخوانم. بله این عمیق. معتبر. واقعی از این کلمات و مترادفها استفاده کنید و این کتاب را داشته باشید. من به معنای واقعی کلمه می خواستم به دریا از کلمات صحبت می کنم و به Melinda Sordino گفت: @ دوست شما! نمی دونستم! آه من نمیتونم این کار رو انجام بدم مجبور شدم مبارزه کنم آن دردناک است اما از آنجایی که من فیلم (که به خوبی انجام شده بود) را تماشا کردم، ابتدا قبل از خواندن کتاب، می دانستم که از کجا آمده است. صدای ملیندا خیلی طبیعی بود. او آنجا نبود تا شما را دوست دارد یا از او نفرت دارد. او فقط او واقعا بود. من او را بسیار دوست داشتم هر چند و در زندگی واقعی فکر می کنم دوست با او بود. تمام وقتش در دبیرستان خنده دار بود و نوعی دقیق و دقیق بود. من کاملا شخصیت دیوید پتراکیس را دوست دارم. او قهرمان من در کلاس نهم بود. بدون شوخی. پوشش این داستان را مانند یک دستکش مناسب می کند. نه همه کت های کتاب می تواند آن را به رخ کشیدن، بنابراین اجازه می دهد به هنرمند جلد جلد دور از کف زدن! خوب، من نیاز به توقف در مورد پوشش بسیار، اما من نمی توانم به آن کمک کند. شخصیت بصری در داخل من مجبور بود آن را بیرون ببرد. ملینا هرگز به طور دقیق توضیح نمی دهد که چگونه به نظر می رسد، بنابراین شما احساس می کنید که نویسنده می خواست او را به عنوان قابل درک بودن به عنوان ممکن است، و او است. همه ما ممکن است مجبور نباشیم از همان شیاطین او استفاده کنیم، اما می دانم که همه ما احساس تنهایی و بدون کمک کرده ایم و این چیزی است که او را راوی کامل می کند. پایان خیلی خوب انجام شد مطمئنم که من می توانم در مورد آن چیزی بگویم. اگر احتمالا آن را امتحان کنید، احتمالا آن را بردارید اجازه می دهد فقط می گویند بازگشت به مردم بسیار پاداش است.این است که به تمام موارد مورد علاقه من اضافه شده است. اگر این کتاب را بخواهید بخوانید، دانا نیستی کاملا یکسان نیست، اما قطعا همان احساس.

مشاهده لینک اصلی
خوب، من نمیتوانم کمک کنم، اما احساس ناامیدی میکنم. منظورم این است که خلاصه نمی کند (نوعی مانند خودش ملیندا) و بدیهی است، من فرض های خودم را از طرح انجام دادم. اتفاق می افتد، هیچ قتل درگیر نیست. این یک رمز و راز و یا هیجان انگیز نیست این یک داستان روانشناختی است. اگر قبلا به این موضوع فکر کرده بودم، فکر می کردم احتمالا کمی کوچکتر از این بوده ام. بنابراین، ملیندا. او گیج شده، ترس و وحشت زده و متقاعد شده است که تنها در این جهان گسترده و حیوانی زندگی می کند. چیزهایی که تا حدودی قابل تحمل هستند، اما پیش از آنکه او تنها دوست خود را در مدرسه ببیند و IT را از دست دهد. ما شهادت می دهیم که او تلاش می کند تا همه چیز را در اطراف خود متوقف کند و در ذهن خود بماند. این واقعا زیبا نیست و برای لحظات غم انگیز باعث می شود، اما همه آنها بخشی از روند ایجاد شده برای زنده ماندن در دبیرستان است. واقعا فکر می کنم که مضمون کتاب نسبتا اصلی است. این به نظر می رسد که آن را در نوشته های مجله نوشته شده است، که چنین فضای معتبر را به داستان می دهد. این باعث می شود ما به ملیندا اعتقاد داشته باشیم و امیدواریم همه چیز برای او بهترین باشد. نوشتن جریان داستان را در یک ریتم کامل برای این نوع از داستان، تحقق می بخشد، اما مطمئنا، اما عمیق و بازتابنده است. چند چیز که می تواند بهتر باشد: شخصیت های ثانویه، والدین Melinda و تراژدی در اطراف IT خود. اساسا، این یک جهان ملیندا است: ما در سر او هستیم و از آنجایی که او دختر محبوب ترین در مدرسه نیست، تعاملات زیادی بین او و سایر بچه ها وجود ندارد. این به ندرت از هر شخص ثالث برابر است. دیوید، دیوید، موثر و غیرممکن است. اما درباره او چیست؟ ما فقط می دانیم او را کمی از طریق کوتاه مقاله â € ~Journal â € ™ از Melindaâ € ™ s.Melindaâ € ™ ثانیه پدر و مادر گیج هستند ... حداقل، به من. برای اکثر کتابها، او به خصوص مادرش بسیار دچار وحشت کرده است. او هرگز سعی نمی کند در واقع Melinda را از اشتباه بپرسد. جای تعجب نیست که ملیندا نمیتواند این کار را انجام دهد. اما پس از آن، در پایان داستان، پدر ما چنین خیرخواهی را نشان می دهد و من چشمانم را می شوم، مثل اینکه چرا این اولین بار است که ما این چهره شخصیت او را می بینیم؟ مطمئنا چون ملیندا ترجیح می دهد ارتباطات او را با والدینش محدود کند، و آخرین چیزی که به من اجازه می دهد جزئیات مربوط به IT است. یا، باید گفت، فقدان آنها. ما گذشته خود را نمی دانیم، چرا او کارهایش را انجام می دهد یا حتی چه اتفاقی برای او خواهد افتاد. خوب، بنابراین آخرین بخش به راحتی تصور می شود، اما هنوز. پایان بسیار باز است، به طوری که چیزی به یاد داشته باشید. من آن را غم انگیز است که ما هیچ اطلاعاتی در مورد IT دریافت نمی کنیم. من آرزو می کنم که می دانستم که زندگی اش در خانه چگونه شبیه به نظر می رسد، فقط می توانیم انگیزه های او را برای انجام کاری که او انجام می دهد، درک کنیم. این کتاب من به طرز شگفت انگیزی روبرو می شوم، چون من رمان هایی با موضوعات مشابه (اگر نه دقیقا همان) را خوانده ام. اما من می توانم حدس بزنم که وقتی که آن را برای اولین بار منتشر شد، دلیلی برای سر و صدا در مورد آن وجود دارد. من هنوز آن را توصیه می کنم، دیدن آن بسیار عمیق و واقع بینانه است و من کاملا متصل به ملیندا شدم. امیدوارم شما هم همینطور.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب یه چیزی بگو


 کتاب چاپ آخر زندگی
 کتاب ابرهای دانیال
 کتاب حاشیه ی باغ متروک
 کتاب یک آیه یک حکایت
 کتاب قصه عشق لیلی و مجنون
 کتاب خفاش کوچولو و دوستان مهربانش