کتاب پیش از آنکه بخوابم

اثر اس جی واتسون از انتشارات آموت - مترجم: شقایق قندهاری-بهترین رمان ها

اتاق خواب غیرعادی است و ناآشنا. نمی‌دانم کجا هستم و چطور شد که از این‌جا سر در آوردم. ماندم چطوری باید خودم را به خانه برسانم. من شب را همین‌جا گذرانده‌ام. با صدای زنی از خواب بیدار شدم و اولش خیال کردم او کنارم روی تخت خوابیده است، ولی بعد متوجه شدم دارد اخبار می‌گوید و من صدای ساعت رادیویی را می‌شنوم، و وقتی چشم‌هایم را باز کردم، دیدم اینجا هستم، در اتاقی که نمی‌شناسم.


خرید کتاب پیش از آنکه بخوابم
جستجوی کتاب پیش از آنکه بخوابم در گودریدز

معرفی کتاب پیش از آنکه بخوابم از نگاه کاربران
نمی‌دونم من که هر صبح با باز کردن چشمام، برای دقایق نه چندان کوتاهی حافظه‌م سفیدِ سفیده، حالا و بعد از خوندن این کتاب، امشب میتونم بدون ترس بخوابم؟
کریستین، هر صبح که بیدار میشه هیچ چیز از دیروز و گذشته‌ش به خاطر نداره. بعضی صبح‌ها بیدار میشه و انتظار دیدن چهره ی بیست ساله ی خودش رو توی آینه داره، و با دیدن یه چهره ی غریبه ی چهل ساله بهت‌زده میشه.
و در این شرایط، تمام منبع اطلاعاتی کریستین از روزهای گذشته ی زندگیش شخصی خواهد بود که هرصبح کنارش از خواب بیدار میشه و باید باور کنه که همسرشه. همسر کریستین، هر صبح، کریستین رو آروم می‌کنه و اطلاعات لازم زندگیش رو بهش میده... و کریستین چاره‌ای نداره که باورشون کنه، که به اون مرد غریبه که مدعیه همسرشه اعتماد کنه و ادامه ی کلاف زندگی‌ای که هرصبح براش شکل میده رو به دست بگیره.
There are memories I am better off without. Things better lost for ever.

داستان فوق‌العاده خوب جلو میره، جوری که زمین گذاشتنش واقعا سخته. چون هربار که کتاب رو باز می‌کنی، باید یادت بیاری که شخصیت اول الان چی رو می‌دونه‌ و‌ چی یادش نیست؟ و کدوم حقایق واقعیت دارن؟
اما کم و کاستی‌هایی هم وجود داشت که نمیشد انکارشون کرد. بزرگ‌ترین کاستی این کتاب برای من، راوی این قصه بود. اینکه یه نویسنده ی مرد، از نگاه یک زن بنویسه. خوب یادمه که اولش، مدام حس می‌کردم با یه ربات هوشمند طرفم، رباتی که هرچقدر هم باورپذیر باشه، اما باز هم نمی‌تونه من رو قانع کنه تا باورش کنم. رباتی که همه‌ ی ضروریات رو حفظه، اما همچنان نمی تونه منو قانع کنه که دارم از نگاه یک زن می‌خونم. اما بالاخره به این روایت عجیب عادت کردم و ذهنم کم‌کم کوتاه اومد و ازش لذت برد. و اینجا بود که شروع کردم به درگیر داستان شدن و تصویر قدرتمندی که توی ذهنم می‌ساخت‌.

هر صفحه ی این کتاب، پره از قطعه‌های گم شده ی پازل که نویسنده از خواننده پنهان کرده. که قراره طی صفحات پایانی داستان، همه ی اون قطعات پنهان شده رو مثل یه بارون حقیقت روی سر خواننده بریزه و اونو سرریز از اطلاعات بکنه. و یه خواننده ی سرمست، درست مثل دویدن زیر بارون، زیر قطعه‌های پازلی که نویسنده بالاخره ازشون رونمایی کرده شروع به دویدن می‌کنه، دونه‌دونه اون‌ها رو پیش هم قرار میده و با پیدا کردن تصویر نهایی که بارها حدسش زده بود، آروم می‌گیره.
It is only my grief that is fresh, every day.

غم‌ سنگین داستان، این بود که کریستین باید هرروز، از شنیدن یکی از اتفاقات تلخ زندگیش یه غمگینی تازه رو تجربه می‌کرد.‌ غم‌های قدیمی کریستین، هرروز براش تازگی لحظه ی اولشون رو دارن. هرروزِ کریستین، پر بود از یه نگاه نو به یه غم قدیمی... از غمی که باید طی روزها عادی میشد، اما حافظه ی بی‌رحم پاکش کرده بود، و غم‌ها هرروز و هرروز تازگی خودشون رو داشتن. و اینجا نقش راوی گذشته ی کریستین پررنگ میشه؛ که آیا چیزی هست که پنهان کنه؟ که نکنه تصویری که به کریستین نمایش میده، خیلی دور از تصویر واقعی باشه؟

موقع ورق زدن این کتاب، با خودم فکر می‌کردم زندگی همه‌ ی ما بی‌شباهت به کریستین نیست. تک‌تک ما آدما، هر صبح، با باز کردن چشم‌هامون، برای چندثانیه، چیزی یادمون نمیاد؛ که کجاییم؟ که کی هستیم؟ که شب گذشته با فکر کردن به کدوم غم چشم‌هامون رو بستیم و به خواب رفتیم؟ و درست توی یک لحظه، یه تصویر از دیروز توی ذهنمون روشن میشه، یه احساس از غم‌ دیروز توی دل‌مون بیدار میشه. و این اتفاق، درست مثل اینه که هر صبح، غم‌هامون رو دوباره زنده می‌کنیم... دوباره زندگی می‌کنیم...
درست مثل اینه که هرصبح، با یه حقه ی کوچیک حافظه، خاطرات دستشونو بلند می‌کنن و بهمون میگن هی؛ ما هنوز همین‌جاییم.

There might be lots of things, waiting to hurt me. Things I haven’t even dreamed about yet.


مشاهده لینک اصلی
اره یک کتاب ناامید کننده. من میخواهم شخص دیگری را بخوانم که بتواند آن را بخواند، بنابراین میتوانم با آنها بحث کنم، تا ببینم آیا آنها با نتیجه من موافق هستند یا خیر. سارا، شما باید آن را بخوانید و به من اطلاع دهید که فکر می کنید. من واقعا واقعا این کتاب را در ابتدا دوست داشتم. این مفهوم، در حالی که کاملا رمان نیست (می توانم نیمی از ده داستان را یادآوری کنم که در آن آمنیازیایی مانند این مشخصا برجسته می شود) برای اثر عالی استفاده می شود. رمز و راز ابتدا کاملا رضایت بخش است و شما را به عنوان یک خواننده ترسیم می کند. با این حال، به زودی، این مفهوم کمیاب می شود و شما باید کمی از عدم اعتقاد را از طریق کتاب به حالت تعلیق درآورید. سوراخهایی وجود داشت که من دیدم - نه غیرقابل تحمل، اما هنوز هم منحرف. من تو را دیدم پایان (من خو آن را خراب) که از یک مایل فاصله، فقط به این دلیل شما را با یک کتاب مثل این آن * * * * * نیازهای پیچ و تاب از نوعی می دانم، و تنها یک پیچ و تاب خاص ساخته شده است که احساس وجود دارد. با این حال، پایان دادن به یک هدف نابود شد، زیرا چیزی که باید به لحاظ عاطفی بارگذاری شده بود، مانند یک پس انداز انجام می شد. با کمی ویرایش و برخی از تجدید نظر، این ممکن است کتاب بسیار جذاب تر باشد. نیمه اول واقعا خوب کار می کند و سپس برای من فرق می کند. خیلی بد آن را به عنوان قوی به پایان رسید.

مشاهده لینک اصلی
آه خدای من! من کاملا بی رحم هستم این کتاب شگفت انگیز بود. این یک طرح بزرگ در مورد یک زن است که دارای آمنیازی است و نمی تواند خاطرات خود را از روز به روز به یاد داشته باشید. او شروع به نگه داشتن یک مجله و به یاد داشته باشید رویدادهای خاص در زندگی او. از آنجا کتاب شگفت انگیز است! من قطعا این را توصیه می کنم! اگر بخواهید صفحهای را تغییر دهید، از نظر روانشناختی هیجان داشته باشید، از کتاب صندلی خود فرار کنید - این را بخوانید !!!!!!! پس لعنتی خوب! یادداشت جانبی: من باید فیلم را ببینید !!!!!!!

مشاهده لینک اصلی
** هشدار اسپویلر ** من فکر می کنم من تمایل به قضاوت در کتاب های سخت تر وقتی که من به آنها گوش می دهم زیرا من نمی توانم متن را حذف کنم و یا قسمت هایی را که من را خسته می کنند پر کند. اما من نمی دانستم می توان آن را فقط بیش از حد محترم داشت. قبل از رفتن به خواب، رمان بسیار غیرممیز است که تقریبا فانتزی است. یک فانتزی بسیار ترسناک، کشیده شده، وحشیانه نوشته شده است. کریستین، شخصیت اصلی، در یک تخت عجیب و غریب با یک مرد عجیب و غریب بیدار می شود. او به او می گوید شوهرش، بن، و او amnesia - او می تواند خاطرات کوتاه مدت را تشکیل نمی دهند. فکر می کنم Memento هی، در واقع، این کتاب درست مثل این فیلم است! کریستین تصمیم به کشف رمز و راز گذشته اش می گیرد، یک دکتر را مخفی می کند و یک مجله روز به روز را نگه می دارد. این چیزی است که تقریبا همه شما باید بدانید. بخش عمده ای از این کتاب، کریستین مجله ی او را بازخوانی می کند. کدام حساب فقط ENDLESS درباره چگونگی چیزهای گیج کننده و وحشتناک است. اوه، ما نقطه رو داریم شاید این واقعیت واقعی باشد، اما به سختی برای خواننده جالب است. در طول کتاب، کسی متوجه می شود (همانطور که کریستین می کند) شوهرش به او دروغ می گوید در مورد چگونگی آمدنش (او مورد حمله قرار گرفت، او به او یک تصادف اتومبیل می گوید)، پسرش (او می گوید آنها بچه ندارند؛ یک پسر)، بهترین دوستش در حال حرکت کردن (نه)، و غیره. بدیهی است که چیزی به شدت اشتباه است، و در عین حال کریستین مانند است،Hmmm. لذت بردن از زندگی فقط با این CREEPY LYING DUDE زندگی می کنند. @ ما همچنین کشف کرد که کریستین بود داشتن یک امر زمانی که او مورد حمله قرار گرفت. همچنین هنگامی که من آن را می گفتم که واقعا جسد او با خواب بود. من کاملا نمی دانستم که چطور کار می کرد، اما زمانی که کلر (بهترین دوستش) همه بود،GIRL THAT AINT BEN @، من دوست داشتم،WHAT واقعا شما در اینجا، شما FUCKER ؟؟؟؟ @ اساسا، کریستین شخصیت خود را با او فوق العاده وسواس با او به نقطه از LUNATIC CRAZY و زمانی که او سعی در شکستن همه چیز را، BATSHIT رفت و سعی کرد او را در یک حمام هتل بسوزاند. سپس، چون حافظه او خیلی ضعیف و ناخوشایند بود، شوهر دوستش او بن (ظاهرا در این دنیا @ دوست داشتن @ به این معنی است که هنرمند موفق وگان خوبی است) همه چیز شبیه این است که من این را دوست دارم. من باید بمانم چون من عاشق شما هستم و این من من شما را به دلیل بسیار Distrastess. IM در حال رفتن به پسران ما را ترک کرده و شما را در این مرکز توانبخشی از دست می دهد. بنابراین پس از آن مرد دیوانه، که از طریق ویندوز تماشا می کند، این همه زمان را می بیند، در حال چرخش و ... می رود تا کارکنان را متقاعد کند که HEs Ben (؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟) و همه، @ YUP IM TOTES BEN. در حال حاضر من همواره با هم زندگی می کنم و همواره در حال گذراندن وقت و انرژی بودم و به عنوان شوهرش به عنوان مرد عنکبوتی شناخته می شد! من نمی توانستم به اندازه ای که تصور می کردم طرح این کار را انجام دهد (در مورد شما تعجب کردید) چون مغز من ممکن است فروکش کند. اما چیزی که من می خواهم از آن بپرسم این است که: آیا تا به حال امکان پذیر است که برخی از مراکز درمانی را از طریق مزاحمت از دست بدهند؟ مردم را مجددا بررسی نکنید؟ این بیت چیست؟ آیا مرکز های REHAB فقط هر کسی را که با AMNESIACS CRITICAL WALTZ رها می کنند WTF ؟؟؟ به اونجا، مرد، این نوشته AWFUL بود. راوی کتاب صوتی کمک نکرد. او این صدای گرت را داشت و هر زمان که او را بخواند کلر، من می خواستم آی پاد من را از پنجره ماشین من پرتاب کنم. کریستین شخصیت عجیب و غریب است. منظورم این بود، من خیلی دلم برده بود که نویسنده یک مرد بود (هاها، جک، نه) یک بار دیگر، ما یک شخصیت اصلی زن داریم که هیچ استقلالی ندارد. و این بار آن را به دلیل تقلب او وحشتناک آن را ساخته شده است! خانم ها هیچ رابطه جنسی را برای شما در خارج از ازدواج ندارند، گرچه زن و شوهر همواره این کار را انجام می دهند، زیرا عاشق شما احتمالا سعی دارد شما را در یک طبقه کاشی قرار دهد و سپس سالها و سالها را برای ربوده شدن و نگه داشتن شما در او عشق چتر ISNT که همیشه مورد است؟ همچنین همه چیز خیلی پایین بود. صحنه مبارزه در پایان زمانی که سعی می کند از بن / مایک فرار کند و همه چیز را شبیه می کند، @ من احتمالا او را مجبور کردم ... @ هنگامی که او نهایت موفق می شود خود را از حمله خشونت آمیز خود بیرون بکشد و شما را مانند،NO SHIT SHERLOCK @ و پس از آن او GRABS او دوباره و راه خود را به طبقه. او فقط در سر آن با این سر و صدا نگه داشته شد و تمام مدت زمان زیادی را برای آمریکا سپری کرد، شما بی عیب و نقص برای شخصیت. اوه، این یک تفاهم خوب با خشونت بی نظیر کتاب است. همه صحنه های خشونت آمیز در آنها (چند، اما بسیار شدید هستند) UGGGGGGH هستند. آن را مانند بود، و سپس من سر خود را در برابر رادیاتور افتاد! @ و سپس او من را به کف زدن و بازوی من پیچ خوردگی پشت پشت! @ و پس از آن دستان خود را در اطراف گلو بود و من نمی توانستم تنفس! @ من SQUIRMING در قطار بود. من نمی توانم معامله کنم و من می دانم که چرا این کتاب را باید در حضور شخص اول نقل مکان کرد، اما آن را بسیار آشکار است من نمی توانستم بپیچم. کاراکتر کلر برای من هیچ عذابی را به من نمی دهد. Shes به نظر می رسید کریستین BFF و او فقط صحبت نمی کند و یا سعی کنید او را ببینید دیگر؟ دوست داشتنی است که کمی مضطرب است ؟؟؟؟؟ اگر بهترین دوست من AMNESIA بود و نمی توانست چیزی را به خاطر بسپارد، من هر روز تنها یک روز عاشق می شدم. حتی اگر با شوهر احمقش خوابید، من هرگز با تماس با ...

مشاهده لینک اصلی
گاهی اوقات در حالی که من خواب می بینم، در اطراف تلنگر می شوم. سر من به جایی می رسد که پای من باید باشد. همانطور که من بیدار می شوم و دستم را در هوا برای عینک میزنم، عصبانی شدن شروع می شود. من کجا هستم؟ فقط چند ثانیه طول می کشد قبل از آن که آن را بفهمم، اما عمق غم انگیز من در این چند ثانیه همیشه برای من تعجب آور است. بنابراین، کتاب و من شروع به شروع خوب زمانی که در صفحه اول، کریستین از خواب بیدار در اتاق عجیب و غریب بیدار می شود. متاسفانه برای او، به نظر می رسد اتاق به عقب به همان اندازه ساده نیست. هر روز او باید خود را با شوهرش، خانه اش، شخص آینه آشنا کند. کریستین نوعی آمنیازی دارد که در آن، پس از یک حادثه، او توانایی حفظ خاطرات گذشته را از دست داد. همانطور که کریستین شروع به نگه داشتن یک مجله برای کمک به او به یاد داشته است، او برخی از اختلاف ناخوشایند بین آنچه که شوهرش به او می گوید، آنچه دکتر او از تاریخ او می داند و خاطرات خود را دوباره باز می یابد. من این کتاب را در یک کتابفروشی مورد علاقه ای که قتل توسط کتاب خریداری کرده ام خرید کردم و کارکنان آن فوق العاده آگاه و مشتاق بودند. مهم نیست که چه کتابی را به صندوق اتهام می زنم، دو یا سه نفر در پشت شمارنده، جنبه های مورد علاقه خود را از کتاب به اشتراک می گذارند و از دیگر کتاب هایی که در این ژانر باید بخوانند، ترسناک می شوند. شما حتی از آنها نباید بپرسید. آنها شروع به صحبت می کنند وقتی این یکی را برای چک کردن خریدم، یک سکوت مرده بود. â € œWhat؟ آیا آن را خورد؟ â € آنها شروع به زدن. â € œIs آن خیلی بد آن را خوب است؟ â € کریکت. â € œTalk به من! â € در نهایت، کسی به من افتخار بود. او توضیح داد پایان بسیار شگفت انگیز و غیر منتظره است که همه آنها موافقت کردند که دهان خود را بسته نگه دارند و برای هر کسی آن را خراب نکنند. چه تلخ. اگر کتاب را بخواهید انتظار پایان دادن به ذهنیت را دارید، ممکن است ناامید شوید. تمام وقت من خواندن بود، ذهنم در تمام سیلندرها تلاش کرد رمز موفقیت را حل کند. من با ایده های دیوانه آمیز شدم - منظور من واقعا ایده های بی معنی است. بیگانگان پس از اینکه او را در یک طرح برای سرقت تمام انحطاط در اوگاندا، پاک کرد. سپس یکی از آنها را به عنوان شوهرش به جاسوسی در همسایگی خود در کنار هم قرار دادند. توقف کن به من نگاه کن پسر در فروشگاه گفت که کاملا غیر منتظره خواهد بود.هنگامی که من در نهایت به پایان رسید، من را به عنوان یک بار غیر واقعی و عادی آن را پایین گذاشته شد. صادقانه، آن را از کتاب دیگری به یاد آوردم (مشاهده اسپویلر) [گاردین (پنهان کردن اسپویلر)]. توصیه من: خواندن با انتظارات مضرتر برای نتیجه گیری. حتی اگر این پایان زندگی من نبود، این هم وحشتناک نبود. من فقط آن را برای خودم با هجوم آوردم. پس از تمام این نوشته ها، من از این کتاب لذت بردم! پیشنهاد میکنم سفر کریستین را در سراسر کتاب تمرکز کنید. من با او هماهنگ بودم چون او بین اعتماد و سوء ظن به هر شخصیت - از جمله خودش هم تعارض می کند. به علاوه شوهرم خارج از شهر بود. حتی اگر یک کتاب تنها از راه دور خزنده باشد، چیزی در مورد خواندن آن در خانه خالی وجود دارد که به نظر می رسد آن چیزی که تا کنون اسرار آمیز بوده است (نگاه کنید به Little Stranger). من همچنین هیچ برنامه ای برای تعطیلات آخر هفته نداشتم، یعنی من می توانستم این کتاب را در دو جلسه طولانی بخوانم و همه چیز را پیچیده کنم. اگر کتاب را بدون این دو شرایط مطالعه می کردم، ممکن است این رتبه به سه ستاره کاهش یابد. شما می دانید که آینده چه خواهد بود: گزارش من از یک رویداد با نویسنده! راست از خفاش، واتسون اذعان کرد که او بسیاری از این کار را انجام نداده است مناسبت ها. او به ما توصیه کرد که اگر ما صدای لرز خود را شنیدیم، لهجه انگلیس نبود - این انفجار جت با تروریسم مخلوط شد. آه! من او را دوست داشتم. واتسون در مورد چگونگی شنیدن صدای کارآزمایی اطفال صحبت کرد. وقتی تصمیم گرفت تا بیشتر بر روی نوشتنش تمرکز کند، او با در نظر گرفتن مدرک کارشناسی و کاهش ساعات کاری خود به سمت حرفه خدمات بهداشتی خود بازگشت. حرکتی جسورانه! او از نوشتن این کتاب پس از خواندن آگهی در مورد مردی که پس از عمل جراحی برای درمان صرع خود، توانست خاطرات خود را از دست بدهد، الهام بخش بود. یکی از اعضای مخاطب او را در محل قرار داده و از مقایسه با فیلم، Memento و 50 تاریخ اول خواسته است. خانم بسیار خوش تیپ بود، اما همه می دانستند نیش حقه: آیا واتسون آنها را ربود؟ فکر کردم او به خوبی کار می کرد او اعتراف کرد که سالها و سالها پیش دیده می شود. و او یاد گرفت و 50 روز اول را فقط بعد از شنیدن آن ذکر کرد، زمانی که کتابش منتشر شد، دیده شد. او اشاره به تفاوت اصلی بین کریستین و درو بریمور شخصیت های پیش بینی شده: داستان درویش به زودی پس از حادثه تنظیم شد. عزیزانش می توانستند وانمود کنند که همه چیز طبیعی است، زیرا هنوز جوان بود. کریستین چند دهه از سن داشت. این امکان وجود ندارد که چنین چهره ای را با تمام چروک های صورتش در میان بگذارد. او همچنین درباره اینکه چگونه او عمدا از تمام داستانهای مربوط به آمنیازی اجتناب کرد، صحبت کرد. زمان را کنار بگذارید و تنها آن را بخوانید. افسون کریستین، روحانیون غول آسا. دانا بیش از حد در مورد حل رمز و راز است. Voila! برای یک تریلر تابستانه شیرین، شما را مجذوب می کنید.

مشاهده لینک اصلی
من این کتاب را دوست داشتم! چنین غیر معمول و گاهی ناامید کننده (اما به شیوه ای خوب) راه برای گفتن یک داستان. مستقیم به داستان و \u0026 amp؛ تعلیق پایان دادن نه قرار دادن. پایین.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب پیش از آنکه بخوابم


 کتاب چاپ آخر زندگی
 کتاب ابرهای دانیال
 کتاب حاشیه ی باغ متروک
 کتاب یک آیه یک حکایت
 کتاب قصه عشق لیلی و مجنون
 کتاب خفاش کوچولو و دوستان مهربانش