کتاب پیرمرد و دریا

اثر ارنست همینگوی از انتشارات افق - مترجم: نازی عظیما-بهترین رمان ها

رمان پیرمرد و دریا یکی از مشهورترین رمان‌های ارنست همینگوی است؛ داستان این رمان درباره یک پیرمرد ماهیگیر است و داستان بزرگترین صید او را روایت می‌کند. وقایع و اتفاق‌هایی که در این رمان رخ می‌دهد همگی ساده و باورپذیر هستند که این از نکات مثبت این رمان است. ارنست همینگوی در رمان پیرمرد و دریا، پیروزی و شکست را به صورت واقع‌گرایانه‌ای ترسیم می‌کند که این امر باعث جذابیت این رمان شده است.


خرید کتاب پیرمرد و دریا
جستجوی کتاب پیرمرد و دریا در گودریدز

معرفی کتاب پیرمرد و دریا از نگاه کاربران
این بسیار مهم است که متوجه شویم که تلاش های عجیب و غریب همیشه منجر به افزایش قابل ملاحظه ای نمی شود.

مشاهده لینک اصلی
مرد VS ماهی آن است، و یکی از آنها به قایق بزرگ نیاز دارد.به نظر می رسد کمی بیشتر چیز توسط این مرد همینگویی چک کنید.

مشاهده لینک اصلی
@ او پر از قطعنامه بود، اما او امید کمی داشت. @ و اغلب، مانند یک وهوز اغوا کننده، این کمی آرزو، قلب را برای تحمل جنگ با بزرگی گریگنتون تحریک می کند، و هر ثانیه از تلاش برای تبدیل شدن به آنقدر بی فایده است که ممکن است بارور باش ماهیگیر سانتیاگو زندگی می کند در یک زمین بدون درز، تحمل تنها چند اندیشه امید، که او صبورانه منتظر میوه می آورد. او صرفه جویی کرده و به راحتی خوشحال است، اما زندگی ساده اش او آرزوهای خود را ندیده است. او میخواهد ماهی ماهی بزرگ بگیرد، چیزی فرمانبرداری و با شکوه که بتواند قدرت و اقتدارش را در میان جامعه خود، دوستانش و بالاتر از همه، خود را تردید کند. پس از گذراندن چند روز بیخوابی، ارزش دیدن خاطره در خاطراتش را نداشته باشد، سرانجام از خواب بیدار می شود و می تواند ثروت و رنگ او را تغییر دهد. هویت او بیشتر و بیشتر مهم است، دوستی او با منولین جوان، مشتاق او، احضار خود را فرا میخواند و به دریا میرود. هیچ چیز در ذهنش نیست اما برای جلب جایزه اش. دریا خشن است، ماهی ها شجاع هستند، قایق سرخ است، غذا کم است؛ سانتیاگو قدیمی است، او محکم است، او تنها است، او انسان است. در نتیجه، نبردی جذاب، بهترین نوع، همان است که همزمان با شیاطین بیرون و شیاطین درگیر است. من گفتگوهای کوچکی را با خود داشتم، بسیار سرگرم کننده بود، چون احساس می کرد که همه ما را در حال ادامه دادن آن، تمام وقت. وقتی احساس شکار برای او احساس می شد، دلتنگی خاصی از قلبش بود؛ او بخشی از برادرانش بود. حتی احساس کرد که او ممکن است اجازه دهد او را ترک کند، اگر او نتواند او را بکشد. جسارت او از قلب، گناه خود را گم کرد. و این جسارت او را به خانه بازگرداند حتی پس از سه روز بی رحم و بی رحمانه در دریای تاریک، دنیای خود را تاریک کرده است. هنگامی که مانولین او را نوشیدنی گرم خود می آورد، صبح روز بعد او را با حکمت یک مرد نابود می کند، اما نه مرده، من می دانم که سانتیاگو منتظر سپیده دیگر است و او بهتر خواهد بود برای سرنوشت خود را. --- همچنین در وبلاگ من

مشاهده لینک اصلی
اولین من HEMINGWAY اولین مرد و دریا اولین چیزی بود که توسط همینگوی خوانده شد. به سختی تعجب آور است، زیرا این بخشی از برنامه درسی برای کلاس چهارم است (من فکر می کنم این چیزی است که برای نخستین بار برای اولین بار به هم می انجامد). نیازی به گفتن نیست، من نمی توانستم این داستان را در کلاس چهارم درک کنم. چرا؟ به خاطر داستان خود؟ به خاطر برخی از تقلید پیچیده؟ نه، من واقعا اعتقاد ندارم که در این داستان یک قیاس یا نمادین واحد وجود دارد. این داستان در مورد یک پیرمرد ماهیگیری است. آنچه که این داستان را عمیق می کند، نشانه ای از تقلید نیست، بلکه تصویری روان شناختی و روحانی روحی و روانی این مرد پیر است. به عنوان یک کودک، به سادگی (و قابل درک) قادر به ارتباط با تجربه رشد رو به رشد است - نه به نحوی که یک بزرگسال می تواند. داستان فقط ظاهرا ساده و مستقیم است. روایت متشکل از جملات ساده باعث می شود شما احساس خوشی کنید که شما بعضی از افسانه های مد قدیمی ساده را خواندید، اما این تنها توهم است. در این داستان بسیار غم انگیز است. در پایان داستان، شما یا قادر به درک پیرمرد هستید یا نه. به عبارت دیگر شما آن را دریافت می کنید یا نه. این یک داستان است که بسیار پیچیده است که به نظر می رسد به ظاهر، اما نه به شکل نمادین. من فکر نمی کنم ما باید سانتیاگو را به عنوان نماینده ای از کسی ببینیم. اگر چیزی داشته باشیم باید او را به عنوان یکی از ما (مانند کنراد لرد جیم) ببینیم. محل و دوستی بین پسران و مرد مسن بسیار ساده است. این ماهیگیر قدیمی به نام سانتیاگو وجود دارد، که دوست دارد (یا بهتر است که گفته شود دوست دارد) یک پسر کوچک مادولین که نیز اتفاق می افتد شاگردش است. سانتیاگو برای مدت طولانی ماهی را گرفتار کرده است، به همین دلیل والدین مادولین پسر را توصیه می کنند که مرد قدیمی را ترک کند و به شاگرد دیگری از ماهیگیران دیگر (بیشتر) تبدیل شود. من فکر نمی کنم که والدین مانولین از او بخواهند زمان کمتری را با سانتیاگو بگذرانند، زیرا آنها به دنبال این روند مدرن برای اجتناب از پیری هستند، فقط می ترسند که بدبختی سانتیاگو (برای اینکه او هیچ ماهی را برای مدت طولانی ندیده است به عنوان تقریبا لعنت به نظر می رسد) به پسرش مالش می دهد. آنها نگران اند که منولین نیز بی بدیل خواهد شد. سانتیاگو مصمم است تا ناکامی خود را به پایان برساند، بنابراین او در یک سفر طولانی راه میرود. بعد از آن مبارزه حماسی خود را با یک ماهی به خصوص بزرگ (مارلین غول پیکر)، که در طی آن ما می بینیم که در داخل نفس سانتیایگو دیده می شود. شک و تردید او شک و تردید ماست و ترس او ترس ماست. همه چیز او، قبل از چشم ما، باز می شود؛ این یکی از شگفت انگیزترین تصورات در ادبیات است و با چند کلمه انجام می شود. همینگوی جملات خود را با استحکام فوق العاده ای روبرو می کند. آنها مینیمالیست هستند، تقریبا به استخوان رانده شده اند و هنوز لحظاتی از شعر وجود دارد که شما را با تعجب به سر می برد - درست مثل این نگاه اجمالی به روان سانتیاگو. در حالی که او به پایان می رسد، او پسر را به یاد می آورد. بدیهی است احساسات سانتیاگو برای مادولین بسیار منصفانه است. او نزدیک به پایان عمر خود است و شاید این دوستی با پسر، راهی است برای به اشتراک گذاشتن آنچه که آموخته است. این پسر همچنین ممکن است انگیزه برای حداقل برخی از روح خود را جستجو کند. او تعجب می کند که چه چیزی او را می تواند به او یاد دهد؟ از این واقعیت که دوستی واقعی بین پسر و یک پیر می تواند وجود داشته باشد شگفت زده نمی شود، مایه شگفت زده شدم که هر کسی می تواند آن را مورد سوال قرار دهد. در واقع، دوستی بین خیلی جوان و بسیار قدیمی به نظر من طبیعی است. این یک چیز غریب است که جامعه ما به نظر می رسد این واقعیت را نادیده بگیرد یا فراموش کند. انرژی افراد سالخورده اغلب با جوانان کاملا با هم تعادل دارد، حتی می تواند به کودکان کمک کند تا آنها را تمرکز و یاد بگیرند. ما با اشتیاق سالمندان به جای اینکه آنها را در جوامع ما ادغام کنیم، اشتباه جدی می کنیم. من ترسم این است که عمدتا به این دلیل انجام می شود که مردم خیلی از مرگ و مرگ می ترسند. بسیار قدیمی، نوعی صبر است که ما به طور منظم بزرگسالان (به دلیل مشاغل ما، وظایف ما، و غیره) کمبود برای توضیح دادن چیزها به فرزندان. کسانی که از ما هستند که با بچه ها کار می کنند، این صبر و شکیبایی دارند، اما ما آن را توسعه می دهیم (برای ما این بخشی از مهارت های تدریس ما است)، در حالی که با بسیار قدیمی آن را طبیعی می بینیم. هنگامی که من بچه بودم، برای من عادی بود که با افراد سالم صرف می کردم. بسیاری از چیزهای قدیمی را یاد گرفتم، همانطور که طبیعی است، برای سالمندان همواره نگهبانان معروف بودند. من تعجب می کنم این مورد امروزه است. حتی می توانم بگویم که بعضی از جنبه های فرهنگ ما (فرهنگ هر کس) وجود دارد که ما می توانیم آن را فقط از قدیمی یاد بگیریم. من فقط این کار را انجام می دهم، زیرا بعضی از مردم امروز نمی دانند که این رابطه را واقع بینانه ببینند. بچه های کمتر و کمتر ارتباط معناداری با پدربزرگ و مادربزرگ دارند. غم انگیز، واقعا. خواندن اولیه من از آن VS. من در حال خواندن در کلاس چهارم، من توانستم این کتاب را از نقطه ای از راه یک کودک درک کنم. من آن را دوست داشتم، اما فاجعه آن را نادیده گرفتم. من واقعا نمی توانم احساس درد سانتانیا را احساس کنم. چگونه می توانستم آن را در آن سن احساس کنم؟ چطور می توانم بدانم چطور زندگی بی رحمانه می تواند باشد؟ کودکان نیازی به دانستن این مطلب ندارند و این داستان به آنها اجازه نمی دهد که ...

مشاهده لینک اصلی
در روزهای VHS قدیمی، من بر اساس این کتاب یک فیلم ویدئویی ساختم و بسیار شگفت انگیز بود ... یا حداقل فکر کردم این بود. در حالی که در هفته گذشته به منزل می رفتم، آن را بگشاید و بعد از دیدن 10 یا 15 سال آن را تماشا کردم ... این فیلم با یک ماهیگیر کوچک لگو در یک قایق در امتداد دریای آرام و ساحلی آغاز می شود. یک خورشید زرد خیره کننده به قسمت پشت صندلی کیسه ای چسبانده شده است. در پیش زمینه، امواج آبی آرام صعود و سقوط می کنند. دستکاری منحصر بفردی از ورق امواج استاتیک بی عیب و نقص است.هنگامی که موسیقی کلاسیک و کاملا کپی رایت بدون ابهام به سرقت رفته، مجوز کتبی به تنهایی فوری تر می شود. امواج با شدت موسیقی افزایش می یابد. و در حال حاضر از همه زمان ها، خط ماهیگیران ما می رود! موسیقی می سازد! سقوط امواج! هیولای عمیق ماهیگیر را به دریا می کشاند ... سپس رشته از انتهای قطب خارج شد و من مجبور شدم قسم خورده باشم که ماهیگیر و قایق خود را در امتداد امتداد دریاها فرو برد، چرا که من هیچ ویرایشی نداشتم تجهیزات و این تنها راه بود که من می توانستم فکر کنم برای پایان دادن به آن در آن دوران سریع من مجبور بودم از آن فکر کنم. تأسفبار - رقت انگیز. و با این حال، هیجان انگیز تر از کتاب!

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب پیرمرد و دریا


 کتاب برگزیده
 کتاب وان پیس: داستان ایس (2)
 کتاب وان پیس: داستان ایس (1)
 کتاب بامگارتنر
 کتاب سکوت باران
 کتاب هیچ چیز سیاه نیست