دلش هوای صدای آرامشبخش خواهرش و کتاب شعر پدرش را کرده بود. لبخند دلنشین و خندهی مُسری شیوا را میخواست.
دلش هوای تختخواب خودش را کرد و شبی که بتواند بدون هراس از سپیدهی صبح بیارامد.
و طارق را می خواست. دلش میخواست باز هم وقتی حرفی میزد که از فرط اشتباه بودن کاملاً درست به نظر میرسید، خودش را جلو بیندازد و لرزش خندهی او را از روی پیراهنش حس کند. شاید ضعف باشد اما نیاز داشت یک نفر برای یک لحظه هم که شده، بار سنگین روی شانه هایش را بردارد. او را از این بار سنگین خلاص کند. آن طورکه روز فوت مادرش، طارق این کار را کرده بود؛ زمانی که شهرزاد را در حالی یافت کا به تنهایی در باغ گل سرخ پشت خانهشان نشسته بود و میگریست.
آن روز، هر دو دستش را گرفته بود و هیج حرفی نزده بود. فقط رنج او را از وجودش بیرون کشیده بود، فقط با نیروی دستانش. طارق میتوانست باز هم همین کار را بکند. او با خوشحالی تمام این کار را میکرد. به خاطر شهرزاد.
خرید کتاب هزار و یک خشم
جستجوی کتاب هزار و یک خشم در گودریدز
معرفی کتاب هزار و یک خشم از نگاه کاربران
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هزار و یک خشم
دلش هوای تختخواب خودش را کرد و شبی که بتواند بدون هراس از سپیدهی صبح بیارامد.
و طارق را می خواست. دلش میخواست باز هم وقتی حرفی میزد که از فرط اشتباه بودن کاملاً درست به نظر میرسید، خودش را جلو بیندازد و لرزش خندهی او را از روی پیراهنش حس کند. شاید ضعف باشد اما نیاز داشت یک نفر برای یک لحظه هم که شده، بار سنگین روی شانه هایش را بردارد. او را از این بار سنگین خلاص کند. آن طورکه روز فوت مادرش، طارق این کار را کرده بود؛ زمانی که شهرزاد را در حالی یافت کا به تنهایی در باغ گل سرخ پشت خانهشان نشسته بود و میگریست.
آن روز، هر دو دستش را گرفته بود و هیج حرفی نزده بود. فقط رنج او را از وجودش بیرون کشیده بود، فقط با نیروی دستانش. طارق میتوانست باز هم همین کار را بکند. او با خوشحالی تمام این کار را میکرد. به خاطر شهرزاد.
خرید کتاب هزار و یک خشم
جستجوی کتاب هزار و یک خشم در گودریدز
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی
مشاهده لینک اصلی