کتاب هزار خورشید تابان

اثر خالد حسینی از انتشارات مروارید - مترجم: پریسا سلیمان زاده-زیبا گنجی-بهترین رمان ها

هزار خورشید تابان نام دومین اثر از خالد حسینی نویسنده مشهور افغانستانی است که بعد از انتشار کتاب بادبادک باز منتشر شد. خالد حسینی این کتاب خود را به دو فرزندش و تمامی زنان افغانستان اهدا کرده است. همانند بادبادک باز نویسنده روایت و داستان‌پردازی عمدتا خطی و سرراستی دارد. شیوه‌ای از نویسندگی که در عین سادگی به سبب مهارت خالد حسینی، چیزی از زیبایی نوشتار نمی‌کاهد. داستان رمان هزار خورشید تابان درباره ی دو زن به نام مریم و لیلا است. (less


خرید کتاب هزار خورشید تابان
جستجوی کتاب هزار خورشید تابان در گودریدز

معرفی کتاب هزار خورشید تابان از نگاه کاربران
ننه گفت:@اين حرف آويزه ى گوشت باشد، دخترم: مثل عقربه قطب نما كه هميشه رو به شمال است، انگشت اتهام مرد هميشه يك زن را پيدا مى كند. هميشه يادت باشد، مريم.@
______________________________________________
از تمام دشوارى هايى كه آدم بايد با آن روبه رو شود،هيچ چيز به اندازه ى عمل ساده انتظار كشيدن مجازات كننده نيست.
______________________________________________
حساب مه جبينان لب بامش كه مى داند؟
دو صد خورشيد رو افتاده در هر پاى ديوارش

مشاهده لینک اصلی
مثل بقیه ی کتاب هایی که از خالد حسینی خوندم داستان درباره ی افغانستان بود. خیلی جالبه افغانستان همین کنار گوش ماست ولی چقدر از وضعیت این کشور بیخبریم. من چهره ی جنگ را ندیدم 6 سال بعد از جنگ ایران و عراق به دنیا اومدم ولی جنگ را با قلم این نویسنده لمس کردم.
کتاب در مورد زندگی دو زن که زیر بار ظلم یک شوهر دیکتاتور در کشور افغانستان معاصره . یکی به سرانجام خوش میرسه یکی دیکتاتور را به سر انجام میرسونه.
از بین شخصیت های کتاب جلیل برام دلچسب تر از همه بود ولی رشید بهترین توصیف را داشت.
از کتاب هایی که شاید یه روزی یه جایی به یه دوستی معرفیش کردم.

مشاهده لینک اصلی
به سردبیر من: خالد اینجا. همانطور که پیش نویس نهایی من \"هزاران سرگردان\" را دیدم، \"برخی سوالات به من رسید\". آیا می توانم شخصیت ها را هرچند پیچیده تر کنم؟ علی رغم تلاش های من احساس می کنم که من به طور کامل به اندازه ی یک بعدی دست نیافتم، خوانندگانم به نظر می رسید در «دونده کایت» دوست داشته باشند. به طور خاص، می ترسم که من ممکن است راسان یک یا دو لحظه از لحاظ بالقوه دلسوز علی رغم شخصیت خشونتآمیز او (هرچند من بیشتر از آن برای پرداختن به آن). من نمی دانم آیا خوانندگان من می توانند این سطح پیچیدگی را اداره کنند. خوشبختانه، صرف نظر از آن دوران کوتاه با راسن، من فکر می کردم که من شخصیت های خود را حفظ کردم و روابط آنها خیلی ساده شده بود، هرچند همیشه برای پیشرفت در این زمینه هستم. آیا فکر می کنید که صحنه های خشونت آمیز کافی را به تصویر کشیده اید، یا باید ده یا بیشتر اضافه کنم؟ آیا شخصیت های من به اندازه کافی کلیشه ای هستند؟ 4. خیلی باهوش بودم که هر زمان که می توانستم فاکتورهای تاریخ اخیر افغانی را به چهره های شخصیتم بسپارم، فکر می کنم؟ صحبت از گفت و گو، تعجب می کنم که آیا من می توانم کمی بیشتر از دستور کارم را به گفتگو و یا درونی خود نویسی تزریق کنم، یا شاید طرح بیشتری را در اطراف آن ساختم. هر ایده ای؟ 6. Isnâ € ™ این عالی است که افغانستان موضوع داغ است که نویسندگان متوسط ​​مانند من می تواند با سر و صدا به سرزنش اعمال ذهنی مردم؟ با امید به یکی دیگر از پرفروش، خالد

مشاهده لینک اصلی
این روز گرم و آفتابی در مونته نگرو بود و من قرار بود در یک سفر قایق برگزار شود. احساس خاصی داشتم که ترکیبی از گشت و گذار و افرادی که من داشتم از من خواسته بود تا زمان خواندن آن را داشته باشم، اما یک کتاب را به هر حال در هر زمان فقط برای یک فصل یا دو در میان توقف ها بسته بودم. یک هزاران زوج نابالغ از آن کتاب بود. و در پایان روز، زمانی که من قایق را به هم ریختم، چشمک زدن به ناگهانی در معرض واقعیت بود، این به این معنی نیست که از طریق معماری و درس های تاریخی خیره کننده ایده، هیچکدام از آن ها حساس نبودند، نه، زیرا حسینی در سراسر قلب من متوقف شد و من از طریق صفحات مانند یک دیوانه پاره پاره من حتی مطمئن نیستم که چگونه روزی به اندازه کافی پیدا کردم تا یک سفر قایق در اطراف مونته نگرو را بگذرانم و این رمان را بخوانم، اما به نوعی این کار را در چند ساعت انجام دادم ... فقط به خاطر اینکه من مجبور بودم. واکنش اولیه من یک خشمگین، ترس و وحشت به خودم قول می دهم که من باید این کتاب را پنج ستاره بدهم - من فکر می کنم غیر ممکن است که ذهن بتواند نبرد با قلب را در آن سطح گرما، به ویژه هنگامی که شما به آب و هوای انگلیسی استفاده می کنید، برنده شوید. اما پس از آن، من توانستم برخی از احساسات و عقلانیتم را به دست بیاورم، که اینک زمانی که من بالاخره شروع به تایید این محدودیتهای کتاب کردم. برای یک چیز، من فکر می کنم بسیار سخاوتمندانه است که این کتاب را در @ Literary fiction @ category قرار دهم وقتی مطمئن نیستم که آن را متعلق به آن است. لطفا توجه داشته باشید که من شکایت نمیکنم و مطمئنا اسباب کتابی نیستم، هر روز روزی یک وفل برگزیده خوشمزه به من بده. اما من پیدا کردم که خودم را با یک هزار و پانزده ستاره مقایسه کنم تا کتاب دیگری درباره یک کشور، فرهنگ و تاریخ را داشته باشم. من فقط با مبهمی آشنا بودم - کتاب مقدس Poisonwood - کتابی که در سفرم نیز خوانده ام. این کار بسیار پیچیده و بلندپروازانه است که چیزی را به ارمغان می آورد که به نظر من کاملا تازه و اصلی است. از سوی دیگر، داستان حسینی، پیشگویی کننده نیست و بسیاری از صحنه ها و شخصیت های دیگر کتاب ها را می بینم - رنگ بنفش اولین کسی است که به ذهن می رسید. این چیزی است که حداقل یا حداقل برای من فوق العاده بود عاطفی، غم انگیز، نشاط بخش، بی نظیر و به یاد ماندنی. درس های آن در مورد تاریخ افغانستان و ظهور طالبان ممکن است اساسی باشد، اما اگر چیزی غیر قانونی باشد، هیچ چیز نمی تواند باشد. من احساس کردم که چیزی را یاد گرفتم، که همیشه لذت بردن از آن است. چیزی که من یاد گرفتم واقعا حیرت انگیز بود، جزئیات را به تصاویر بسیار مبهم که قبلا در ذهنم داشتم از روزنامه های مختلف انگلیسی خواندم. اما من همچنین دوست داشتم برای کشور تولدش که از طریق داستان حسینی به چشم می خورد، ایمان او به نیکی نهایی این افراد که جامعه را شاهد آن بودند و نظم و ترتیب آنها را از بین می برد. تراژدی نهایی این داستان برای من این است که چگونه همه چیز ممکن است برای ماریام و لایلا بسیار متفاوت بود اگر مردم فقط کمی سریعتر عمل کردند، کمی نگرانتر از غرور آنها بود و کمی بیشتر اعتماد داشتند. من واقعا طیف وسیعی از احساسات را دوست داشتم و هم زنان تجربه کرده ام و هم این که نویسنده این را نشان داد. من می دانم که بعضی از خوانندگان فکر می کردند که در ابتدا ماریام از لایا حسادت می کرد، که حسادت او حساس نبود، اما من واقعا احساس پیچیدگی احساسات را دوست داشتم که فراتر از آن چیزی است که انتظار داریم. رشید ممکن است یک مزدور باشد، اما او تنها چیزی بود که در دنیا داشت و او در آن لحظه و در سطح معینی برای من حس کرد که می خواهد او را برای خودش ادعا کند. در حالیکه من اعتقاد دارم که ماریام و لیلا احساسات پیچیده ای دارند و به خوبی توسعه یافته، رشید همان درمان را نپذیرفت - واقعیتی که من در آن پاره شدم. از یک طرف، من فکر می کنم که رشید شخصیت خوبی با پیشرفت بیشتر داشت و فراتر از آن ویترین دروغین تمام villaindom بود. از سوی دیگر، من فکر می کنم شخصیت شرور راشید، تمایزی جدی بین او و جلیل (و مردان دیگر) را ارائه می دهد، چیزی که در کتاب مورد نیاز است که به ظلم هایی که زنان به دست مردان رنج می برند، مورد نیاز است. تفاوت بین رشید و جلیل مهم است؛ دوم، مردی است که به شدت اعمال می کند، زیرا رفتار او از سوی جامعه ای که در آن زندگی می کند، شکل می گیرد و به همین دلیل، او اجازه می دهد تا زمانی که او به او بیشتر نیاز دارد، ماریام را پایین بیاورد. از سوی دیگر، راشید یک جنایتکار متوسط ​​و خشونت آمیز است که به طور کامل قدرت را به او نسبت می دهد که به عنوان یک مرد در این جامعه به سر می برد. این تفاوت ها بین رشید، جلیل و سایر مردان (طارق، لایلس پدر و غیره) نشان می دهد که هیچ نوع مردی در این جامعه وجود ندارد؛ این همسر ضرب و شتم صرفا بخشی از فرهنگ نیست، که حتی در جامعه پدرسالار شما می توانید نوعی از مردی را که می خواهید انتخاب کنید. من می پذیرم که این بسیار دور از یک کتاب کامل است، اما یک کتاب خوب است. این یک کتاب است که به نظر می رسد شما را فرو ببرند اما تف را به عقب بر گرداند. و فقط به ذکر است، من قصد دارم دوباره خواندن دونده کیت را بخاطر داشته باشم؛ زیرا فکر می کنم در آن مدرسه در مدرسه آن را برای من خراب کرد، اما تا کنون، هزاران نفر از ستارگان پر جنب و جوش را ترجیح می دهم.

مشاهده لینک اصلی
این کتاب را دوست داشت خیلی خوبه واقعا عاطفی واقعا جالب بود

مشاهده لینک اصلی
خورشید بخشی از داستان های تاریخی است، بخشی از تفسیر اجتماعی و بخشی از داستان قصه گویی است. یکی از دوستان من گفت که سونها یک استعاره برای افغانستان است، اما من آن را در مورد تاریخچه خسته و خشونت آمیز افغانی دیدم؛ من آن را به طرز وحشیانه ای آموزشی یافتم. وقتی در سال 1987 در آلمان تحصیل کردم، در یک خوابگاه بین المللی زندگی می کردم. از همسایه من، حیدر، از جایی که او بود، از همسرم خواسته بودم با یک روح شیطانی خندیدم و گفتم «افغانیستان»! در حالی که دیگران این سرگرم کننده را پیدا کردند، اثر به طور کامل از بین رفت؛ من در آن زمان هیچ منظوری نداشتم و به طور کامل از سیاست های بین المللی و داخلی کاملا بی تقصیر بودم. هرچند که به عنوان کیت دونر به عنوان جذاب و غریزی به نظر نمی رسید، این رمان مطمئنا مشت هایی را می پوشاند که باد ادبی را از بین می برد. خالد داستان دو زن و مبارزات آنها را برای زندگی در یک جامعه که فکر می کند آنها نباید زندگی کنند، به ما می گوید. آنچه که من در مورد چنین جوامعی وحشی می بینم، مبارزه آشکار بین ارزش گذاری زنان به عنوان جلبک های زندگی است در حالی که ارزش خود را از بین می برند؛ زیرا آنها مردان نیستند. چیزی که من در مورد سون ها دوست دارم این است که خالد یک بار دیگر از ملاحظات اجتماعی و سیاسی آشکار این نگرش های مضحک و بدبختانه اشاره نمی کند. خالد به این داستان زنان می گوید و خواننده را ترک می کند تا از بین برود، پاره شود و آه؛ یک بار من مجبور بودم نفس بکشم.من واقعا از روایت حمل و نقل آقای حسین برخوردار بودم و کاملا در زندگی شخصیت های او غرق شدم. از اواخر، من اغلب قطار را با ماریا و دختر 2 ساله ویوویان ملاقات می کنم. یک صبح وقتی که من در کنار ماریا نشستم، ویویان شروع به از بین بردن یک کره بادام زمینی ساندویچ مفتول انگلیسی از محتوای آن کرد. من از خورشید خارج شدم و شروع به خواندن کردم در حالیکه ویویان با رضایت خفگی به کارش ادامه داد. من این کتاب را بسته ام من فقط نمیتوانستم جلوی دردناک و وحشتناكی را كه شب قبل با خواندن لذت بردن از محتوای آغشته از عشق خانگی آغاز كرده بودم انجام دهم.

مشاهده لینک اصلی
این رمان در مورد دو زن شگفت انگیز، شجاع، هوشمند و محکم ماریام و لایلا، رویاهای خوش بینانه، آرزوها، عشق بی حد و مرز است ... اما هنوز غیرمنتظره است، در خطرناک و بی رحم، افغانستان ... در طول سال های پر سر و صدا، تاریخ طولانی و غم انگیز این ملت مبهوت شده جنگ، ملقب به Mariam، متولد ازدواج، در هرات، به یک مرد ثروتمند، Jilil شکنجه و نانا، او خدمتکار در خانه اش بود، او تا به حال سه زن و به زودی 10 کودک دیگر، توسط یک روستای کوچک، در نزدیکی شهر، به یک انشعاب جداگانه فرستاده می شوند تا از روی زمین، مایه شرمساری، با مادرش زندگی کنند. بازدید های گاه به گاه او برجسته زندگی جوان ماریا، یک دختر اختصاص داده شده بود، با یک پدر نابینا، تجدید بی پایان تلخ نان، علیه او، برای یک وضعیت وحشتناک ساخته شده است. در 15 سالگی، دختر دیگر نمیتواند باقی بماند و به جلیل فرار کند که او از هرکسی دوست دارد، با این وجود او از دیدنش باز میگیرد ... یک فاجعهی وحشتناک و تحقق پیدا میکند ... در کابل متولد شوی، سرمایه، یک مرد بزرگ، تقریبا سی سال مسن تر، رشید، با تمایل به قرار دادن زنان در جای خود، همسرش باید لباس مناسب، خارج، پشت سر بگذارد، تنها با پرسیدن، یک برده مجازی در خانه، او اصلی وظیفه است که به او پسران بدهد ... اما بارداری های متعدد او، به نفع خود نیست. شوهر نادان، بیش از حد بحرانی همیشه عصبانی است، ضرب و شتم و ترس و وحشت مشترک است .... لایلا، پس زمینه بسیار متفاوت از ماریام، از نسل دیگر است، متولد و بزرگ شده در کابل، دانش آموز روشن، به دوست داشتن پدر و مادر، پدر معلم سابق، کتابفروشی، ترسو و کوچک، که توسط دولت کمونیستی، مادر عاطفی و سلطهگر، با بحرانهای انسانی ... افسردگی، در رختخواب، بسیاری در روز، دو فرزندش به مجاهدین پیوستند، اما توسط کشته شدن توسط مهاجمان شوروی جنگ پس از ترک روس ها، جنگ سالاران مبارزه برای قدرت، گرسنگی گسترده، جنایات وحشتناک، متعهد در باز است، گلوله کشی بسیاری از شهر و مردم را از بین برد، هزاران نفر از بین رفت ... از جمله پدر و مادر Lailas در آینده دوست پسر نوجوانش طارق، دو سال قبل، با خانواده اش فرار می کند تا در ایمنی، در پاکستان فرار کند، او حاضر به ترک پدر و مادرش، هنوز زنده است ... پس از آن به زودی تنها، در مواقع لایل، باید با رشید ازدواج کند ... همسر، مریم، لایا زخمی شده را در خانه اش تحویل داد. مثل همیشه قبل از شروع بد، رشید پیر، مشت زدن، لگد زدن، لرزیدن، سوءاستفاده عرفانی به دو همسرش، آنها از وضعیت ضعفشان آگاهی دارند ... تنها پسر او، زلمی، او را تحسین می کند @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ @ Aziza، متنفر بودم. .. کتاب برجسته، در مورد دو زن قابل توجه که تحمل می کنند ... روزی مبارزه خواهند کرد.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب هزار خورشید تابان


 کتاب ابرهای دانیال
 کتاب حاشیه ی باغ متروک
 کتاب یک آیه یک حکایت
 کتاب قصه عشق لیلی و مجنون
 کتاب خفاش کوچولو و دوستان مهربانش
 کتاب مجموعه داستان های ماندگار ایرانی