این 1943 است و ونک، یک سرباز جوان آلمانی که از ساحل نرماندی محافظت می کند، خود را در جنگی قرار می دهد که دشمنان اصلی تنهایی و بدبختی هستند.
در برابر تمام رتبه و پروتکل ارتش، ونک (Wenk) در برابر همه رده های ارتش و پروتکل ها، فورواردی در فرماندهی ارتش وجود دارد: منابع در حال خالی شدن است و سربازان گرسنه و سرگردان باید از مین های معروفشان عبور کنند تا سیب زمینی ها را از مزارع فرانسوی همسایه دور کنند. دوستی با ستاد شلینگ، که اعتراضات خود را از طرف مردان انجام می دهد، باعث خشم یک افسر دیگر شده است. هنگامی که این شرکت به جبهه روسیه منتهی می شود، ترس، سوء ظن و عدم اعتماد باعث وقوع رویدادها می شود تا نتیجه تکان دهنده باشد.
در سال 1947 نوشته شده و در سال های پس از جنگ، در هرج و مرج آلمان، A Legacy سربازان در حال حاضر جای خود را در همه جای خالی در جبهه غربی به عنوان یک تصویر از وحشت از جنگ است.
خرید کتاب میراث
جستجوی کتاب میراث در گودریدز
معرفی کتاب میراث از نگاه کاربران
تکراری.
اگه کسی از بل سه تا کتاب بخونه می تونه فرض کنه که بقه شونم خونده..
مشاهده لینک اصلی
توصيف شرايط جنگ و حالات و روحيات سربازها در حين جنگ چه پشت جبهه و چه در خط مقدم توسط راوى اول شخص بسيار عالى و روان و ملموس روايت شده است. ياس و ملال پشت جبهه، نالايقى و فساد افسرها و ترس و اضطراب و خستگى و گرسنگى و نياز روحى سربازها به زن و سيگار و شراب براى تسكين به خوبى توصيف شده است. نقطه ضعف كتاب هم به نظر من ،اين هست كه داستان به عنوان مشاهدات يك شاهد عينى از قتل يك افسر آلمانى به دست افسرى ديگر براى برادر مقتول نگاشته شده است ، ولى بيشتر به شرح جزييات جنگ و احوالات آن مى پردازد و در چند سطر انتهاى داستان افسر ناغافل كشته مى شود و تمام!
از متن:
@اگر تنها کسانی که بر خاک افتادهاند، میتوانستند حرف بزنند، و نیز کسانی که که با آن چهرههای تیره و غمگین و جیبهای انباشته از نان مربایی، سوار بر قطار یا چیز دیگری به سوی مرگ میرفتند. اگر مردهها می توانستند حرف بزنند، دیگر جنگی در کار نبود. ولی به من نگاه کنید، فقط زبانبازها ماندهاند، زیرکار درروها، پشتهماندازها. در اروپا هیچ تلهای نمی تواند آنها را به دام بیندازد. اگر جز سرباز پیاده چیز در دنیا نبود، تمام فریادهای جنگ یا صلح زائد بود. دیگر جنگی در کار نبود. همه این قهرمانان به جا مانده، این متخصصانی که جنگ برایشان بازی است، آن هم نوعی بازی که جذابیتش در این است که اندکی خطرناک است، تمام این زبان بازهایی که جنگ را ستایش میکنند و با نگاه به ملال زندگی روزمرهشان، غبطه «روزهای خوش گذشته» را میخورند... آری، اگر جز سرباز پیاده چیزی در دنیا نبود، دیگر نیازی به اثبات این موضوع نبود که جنگ منفور است. همه میدانستند که جنگ ترسناک است، طاعون است، مخوف است.@
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب میراث
در برابر تمام رتبه و پروتکل ارتش، ونک (Wenk) در برابر همه رده های ارتش و پروتکل ها، فورواردی در فرماندهی ارتش وجود دارد: منابع در حال خالی شدن است و سربازان گرسنه و سرگردان باید از مین های معروفشان عبور کنند تا سیب زمینی ها را از مزارع فرانسوی همسایه دور کنند. دوستی با ستاد شلینگ، که اعتراضات خود را از طرف مردان انجام می دهد، باعث خشم یک افسر دیگر شده است. هنگامی که این شرکت به جبهه روسیه منتهی می شود، ترس، سوء ظن و عدم اعتماد باعث وقوع رویدادها می شود تا نتیجه تکان دهنده باشد.
در سال 1947 نوشته شده و در سال های پس از جنگ، در هرج و مرج آلمان، A Legacy سربازان در حال حاضر جای خود را در همه جای خالی در جبهه غربی به عنوان یک تصویر از وحشت از جنگ است.
خرید کتاب میراث
جستجوی کتاب میراث در گودریدز
اگه کسی از بل سه تا کتاب بخونه می تونه فرض کنه که بقه شونم خونده..
مشاهده لینک اصلی
توصيف شرايط جنگ و حالات و روحيات سربازها در حين جنگ چه پشت جبهه و چه در خط مقدم توسط راوى اول شخص بسيار عالى و روان و ملموس روايت شده است. ياس و ملال پشت جبهه، نالايقى و فساد افسرها و ترس و اضطراب و خستگى و گرسنگى و نياز روحى سربازها به زن و سيگار و شراب براى تسكين به خوبى توصيف شده است. نقطه ضعف كتاب هم به نظر من ،اين هست كه داستان به عنوان مشاهدات يك شاهد عينى از قتل يك افسر آلمانى به دست افسرى ديگر براى برادر مقتول نگاشته شده است ، ولى بيشتر به شرح جزييات جنگ و احوالات آن مى پردازد و در چند سطر انتهاى داستان افسر ناغافل كشته مى شود و تمام!
از متن:
@اگر تنها کسانی که بر خاک افتادهاند، میتوانستند حرف بزنند، و نیز کسانی که که با آن چهرههای تیره و غمگین و جیبهای انباشته از نان مربایی، سوار بر قطار یا چیز دیگری به سوی مرگ میرفتند. اگر مردهها می توانستند حرف بزنند، دیگر جنگی در کار نبود. ولی به من نگاه کنید، فقط زبانبازها ماندهاند، زیرکار درروها، پشتهماندازها. در اروپا هیچ تلهای نمی تواند آنها را به دام بیندازد. اگر جز سرباز پیاده چیز در دنیا نبود، تمام فریادهای جنگ یا صلح زائد بود. دیگر جنگی در کار نبود. همه این قهرمانان به جا مانده، این متخصصانی که جنگ برایشان بازی است، آن هم نوعی بازی که جذابیتش در این است که اندکی خطرناک است، تمام این زبان بازهایی که جنگ را ستایش میکنند و با نگاه به ملال زندگی روزمرهشان، غبطه «روزهای خوش گذشته» را میخورند... آری، اگر جز سرباز پیاده چیزی در دنیا نبود، دیگر نیازی به اثبات این موضوع نبود که جنگ منفور است. همه میدانستند که جنگ ترسناک است، طاعون است، مخوف است.@
مشاهده لینک اصلی