کتاب مرگ در ونیز

اثر توماس مان از انتشارات نگاه - مترجم: حسن نکوروح-بهترین رمان ها

"مرگ در ونیز" به دوره ای تعلق دارد که هنر نمادپردازی توماس مان به اوج خود می رسد، دوره ای که نویسنده در کنار آن "کوه جادو" را هم می نویسد، که از نظر توفق به تضاد یاد شده، تضاد هنر و زندگی با آن اشتراک محتوایی دارد: اگر توماس ما در "مرگ در ونیز" هنر دنیاگریز و مرگ گرا را به دامان مرگ می برد، در "کوه جادو" دیگر قهرمانش را، که هنرمند نیست تا آستانۀ مرگ می برد، تا از گرایشش به مرگ گرایشی که از کودکی در شخصیت و روحیۀ او جای گرفته، نجات یابد.


خرید کتاب مرگ در ونیز
جستجوی کتاب مرگ در ونیز در گودریدز

معرفی کتاب مرگ در ونیز از نگاه کاربران
برای آنکه محصول هنری گرانقدری آنا تاثیر وسیع عمیقی از خود به جا گذارد، باید ارتباط، بلکه توافقی پنهانی میان سرنوشت شخصی آفریننده‌اش و سرنوشت جمعی نسل معاصر او وجود داشته باشد.

از متن کتاب

مشاهده لینک اصلی
750. ِDer Tod in venedig = Death in Venice, Thomas Mann
مرگ در ونیز - توماس مان (نگاه) ادبیات
عنوان: مرگ در ونیز؛ توماس مان؛ مترجم: حسن نکوروح؛ تهران، نگاه، 1379، در 159 ص؛ شابک: 9646736238؛
عنوان: مرگ در ونیز؛ توماس مان؛ مترجم: محمود حدادی؛ تهران، افق، 1393، در 141 ص؛ شابک: 9789643699468؛ موضوع: داستانهای نویسندگان آلمانی قرن 20 م

شخصیت اصلی نویسنده ای ست که توان نوشتن ندارد، به ونیز میرود و ...؛ نقل از مقدمه مترجم حسن نکوروح: مرگ آشنباخ در ونیز، آنگونه که در این اثر به نمایش گذاشته میشود، از عناصر مختلف و متنوعی ترکیب شده، که برای درک صحیح آن باید همه ی عناصر را به درستی شناخت، در اینجا از رئالیسم و ناتورالیسم گرفته تا امپرسیونیسم و سمبولیسم و ... همه - در دهه ی دوم قرن بیستم، و پیش از جنگ جهانی اول (تاریخی که اهمیت خاصی برخوردار است) - دست اندر کار پایان دادن به جریانی بوده اند، که آغاز آن به سالهای پایانی قرن نوزدهم بازمیگردد. پایان نقل

مشاهده لینک اصلی
از آنجا که این قطعه به عنوان یک کار برجسته ای از داستان در رابطه با همجنسگرایی مرد شناخته شده است، من در بررسی خود و یا بر عنصر دیگری که به مرگ نیز آسیب دیده است، تمرکز نمی کنم، بلکه جوان بودن و نهایی بودن (سن 14) از شی عشق. -----خوب! یک قطعه متناقض داستان. این رمان در میان منتقدان نسبتا شگفت انگیز است اما یکی از چیزهایی که من فکر می کنم اکثر ما می توانیم در این باره توافق کنیم، این است که رمان یک قطعه نوشتن متناقض است. من معتقد بودم که این موضوع برای نویسنده و همچنین خوانندگانش نیز صادق است. برای من این به این دلیل نبود که وسواس اصلی شخصیت اش به شیوۀ عشق او بستگی داشت، اما به این دلیل که این وسواس بر شخصیت اصلی تاثیر گذاشت. ... و من نمی توانستم احساس این را بگویم که رمان در بسیاری از حواس ها کاملا خودکار بود. (بعدا متوجه شدم که این موضوع در بسیاری جهات بوده است و شیء عشق بر اساس یک شخص واقعی است. از همه ناراحت کننده ترین آن این است که تادزیو واقعی بود، ولادیسلاو معز 10 ساله بود) آتنباخ، شخصیت اصلی ، یک نویسنده محترم است که، مانند مان، تمایل به مشارکت با مسائل سیاسی و فکری در کار خود دارد. مثل آتنباخ، مان از ونیز دیدن کرد، جایی که او آشنایی پسر جوان را دید که زیبایی او ظاهرا تحسینش میکرد. با این تفاوت که مان با همسر و برادرش همراه بود، در حالی که Achenbach تنها بود. خوب، چند تفاوت دیگر وجود دارد - و یک بزرگ و بزرگ، اما این یک spoiler است. بسیاری از منتقدان و منتقدان در مورد شخصیت های اصلی همجنسگرایان و / یا گرایشات جنسی خود را ساخته اند، اما من فکر می کنم آنچه که بیشتر من را مختل بود شدت استاکر اشیاء پرشور قهرمانان، و تا حدی نیز این که چطور او کاملا از نظر زیبایی فیزیکی غافلگیر شد، با استفاده از پروسس های بنفش و احساسات آرمان گرایانه بیش از حد، برای توصیف افکار خود بر زیبایی فیزیکی انسان (که من عمیقا مخالف آن)، و مون با نمادگرایی از اسطوره یونانی و ارجاعات به ایده آل های افلاطونی پشتیبانی می کند. به طور طبیعی Björn یوهان آندره سان، که نقش تدیو ایتالیایی چهارده ساله در اقتباس فیلم \"مرگ ونیز در ونیز\" را در سال 1971 بازی کرد، اعتبار دارد با گفتن: \"یکی از بیماری های جهان است که ما زیبایی را با جوانان مرتبط می کنیم. ما اشتباه میکنیم چشم ها و صورت پنجره هایی از روح است و با سن و درد که زندگی به ارمغان می آورد، زیبا تر می شود. زگیل واقعی فقط از داشتن یک قلب سیاه است. به خاطر اینکه من مدت ها شناخته ام که زیبایی تنها پوستی است، من احساسات این خیلی بهتر از آن ها را دوست دارم: ... او معتقد بود که چشم او به زیبایی خود نگاه می کند، به عنوان تفکر الهی ، کمال کامل و خالص که در ذهن ساکن است و شکل و شخصیت انسانی آن، دوست داشتنی و دوست داشتنی است، برای احترام نمایش داده می شود. این مسمومیت است، و هنرمند پیری آن را بی اعتنایی، بدون شک، به طرز شگفت انگیزی از آن استقبال کرد. ذهن او در حال چرخش بود، اعتقادات فرهنگی او در تحریک؛ حافظه او، اندیشه های باستانی را در جوانی خود به او منتقل می کند، هر چند که هرگز با آتش خود متحرک نیست. آیا دانش معمولی نبود که خورشید توجه ما را از فکرم به نفس جلب کند؟ این عصبانیت و حافظه را به طوری که روح خود را کاملا از طبیعت واقعی خود فراموش می کند و به لذت تحسین برانگیز نسبت به عادلانه ترین اشیاء فرو می ریزد، و تنها با کمک ذاتی می تواند به ملاحظات بلند تر برسد. کوپید واقعا به عنوان ریاضیدانان انجام می دهد زمانی که آنها تصاویر بنیادی از اشکال خالص را به دانش آموزان بی عیب و نقص نشان می دهد: او با استفاده از شکل و رنگ جوانان انسانی، با استفاده از شکل و رنگ جوانان انسانی، آنها را به ابزار یادداشت ها تبدیل کرد و آنها را با تمام جلوه های زیبایی و درد و امیدواری به ما در نگاه آنها ... برخی از افکار جالب وجود دارد، هر چند من مخالف احساسات بیان شده با ضخامت. آیا اینها افکار شخصیت اصلی یا نویسنده بود؟ از یادداشت هایش، به نظر می رسد که این ها در واقع احساسات Manns خود بودند. آنها به نظر منطقی کامل برای یک مرد در موقعیت Achenbachs می رسند که هرچند که باعث می شود آنها در متناسب سازی آنها بسیار مناسب باشند، من باید بر این اعتقاد داشته باشم. من تعجب می کنم که بسیاری از افراد، با شواهد زیادی مبنی بر خلاف آن، هنوز می توانند از ایده های Platos استفاده کنند از ذات = فرم هنگامی که آن را به زیبایی جسمی = زیبایی روحانی می آید. مطمئنا، لازم نیست که به این نتیجه برسیم که زیبایی جسمانی با زیبایی روحانی برابر نمی شود؟ شاید می توان آن را فراموش کرد که شاید آن چیزی که آهنباخ می گوید، چیزی که به نظرش منطقی به نظر می رسد، این زیبایی الهام بخش عشق است دومی که در خود زیباست ... و در عین حال، از آنجا که در این زمینه خاص، هدف این اشتیاق خیلی جوان و بیهوده است و از آنجایی که هرگز حتی یک کلمه را با یکدیگر تعویض نکردند، آیا این میتواند عشق باشد؟ متین می گوید نه - این مطمئنا می تواند به جز تحقق حس ها باشد. از یادداشت هایی که منن برای نوشتن داستان نوشت، واضح است که بخشی از آنچه که می خواست نشان می داد، این بود که یک هنرمند (نویسنده ای مثل خودش) نمی تواند باشد یک شایستگی ...

مشاهده لینک اصلی
مسنجر کمال چطور می توانم بعد از اینکه دیدگاههای آزادی ادبی را تجربه کردم، به زندگی عادی برگردم؟ توماس مان، جایی که تو تمام زندگی من بوده ای؟ من گیج، ناراحت این احساسات چه هستند؟ خنده دار یا خماری؟ من متاسفم، اما من نمیتوانم یک جمله منطقی در اینجا بگویم، بنابراین مجبورم دوباره به مرگ در ونیز بخوانم. و بعد من قصد دارم کلیسا را ​​بسازم و این کتاب را در مرکز قرار دهم و هر روز آن را عبادت کنم. هفت سال نگاه کنید (خانه خود را به مکانی از قبیل مالیات بر عبادت تبدیل می کند؟)

مشاهده لینک اصلی
در هر قلب، خواسته های غیر قابل قبول وجود دارد؛ خواسته هایی که برای سال ها روی زمستان زمستان را بیدار می کنند تا بعد از آخرین روزهای تابستان بیدار شوند. Gustav von Aschenbach، نوازنده تعطیلات، در حالی که زیبایی تادزیو را میبیند، یک پسر نوجوانی با خانوادهاش تعطیل میکند. پس از این یک نگاه او مشتاق - و لعنت - به دنبال آن مسیر است که منجر به تخریب او خواهد شد.

مشاهده لینک اصلی
چگونه نمی دانستم که مان در دهه زندگی می کنم در کالیفرنیا؟ http: //www.reuters.com/article/us-ger ...

مشاهده لینک اصلی
Lovis Corinth: پرتره خود را به عنوان Howling Bacchant، 1905، Insel Hombroich در این بچاننت یک نفر از ناامیدی است. این سر و صدا - اضطراب بیشتری نسبت به شادی. شیدایی، دیوانگی، دلیری؛ یک دیئونیزه بگذارید. این تصویر ذهنی است که ذهن من را به عنوان خوانده شده از گوستاو فون Aschenbach. Aschenbach هنرمند برجسته کنترل نظم و انضباط است، او تمام شغلی خود را بر روی شهرت متمرکز کرده است، او از طریق پیوند سخت، صد صدایی از الهام گرفته شده به دست آورده است که از طریق ضرب و شتم و شکل گیری یک فریبکارانه از زیبایی و وضوح کلاسیستی . اما ماشین شروع به حرکت از کنترل می کند، که motus animi ادامه می یابد، قلب فصاحت، همچنان چرخش خود را ادامه می دهد، رد می شود توسط ریتم اندازه گیری چرت زدن روز بعد از ظهر روزانه Aschenbach، چرخش، چرخش، whirs، او باید به آرام کردن حیوانات احتیاج داشته باشد. به نظر می رسد صحنه به سرعت به یک کشور مانند رویای تاریک تبدیل شود. ایستگاه تراموا متوقف شده است، خیابان ها لانه، غریبه به طور ناگهانی، بدون توضیح، در حوضچه ی کلیسای مسیحیت - و Aschenbach تجربه باز کردن روح خود، ناآرامی ناگهانی. Wanderlust، او آن را می خواند. واقعا؟ این دیدگاه کابوس از یک بیابان ابتدایی از dank و decaying، این جنگل سبز با چشمان درخشان یک ببر است؟ چشم انداز بسیار مبهم است که او باید سرش را تکان دهد تا خود را از آن خلاص کند؟ اما Aschenbach همواره از نیاز به سفر به عنوان یک ضرورت بهداشتی، ضرورت (کسب شده) فرار از کار، که وظیفهrigorous، frigid، and ardent است، آگاه است. @ Aschenbach زندگی خود را با یک مشت محکم بسته است - اما در او سفر به تریست، سپس پولا، سپس ونیز، او به تدریج شروع به آرامش می کند که گرفتن، مشت باز می شود، بازو آویزان است. او در آب حمل می شود، او توسط یک قاتل خطرناک رانده می شود که بیشتر او را از او می خواهد، هشدار می دهد که وی پرداخت می کند، او پرداخت خواهد کرد. و او خواهد پرداخت. اما او با خیال راحت به لبه جهان متمدن تحویل داده شده است، و در آنجا در جدول بعدی هتل خود، منتظر شام است، یک خانواده از لهستانی های جوان است، در میان آنها یک پسر حدود چهارده ساله است. @ با عجله Aschenbach متوجه شد که پسر کاملا زیبا بود. @ Vollkommen schön.Beauty. کانت آن راinteresseloses Wohlgefallen @ می نامد - لذت بی نظیر، انعکاس ایده های Platos. با توجه به افلاطون، قلمرو ایده آل های نهایی وجود دارد، که در آن، خیر، حکمت، حقیقت در کمال تغییری وجود دارد. چشم انداز این ایده ها به روح ما کاشته می شود، اما انسان یک موجود فراموش کننده است و تمرکز دقیق آن دیدگاه را از دست می دهد. دلیل، عدالت، فضیلت نمی تواند توسط حواس ما درک شود، اما یک ایده عالی وجود دارد که قابل مشاهده است و زیبایی است. یک تصویر خنده دار از زیبایی به ما یادآوری می کند که یک شوک از آن مطلق است. بنابراین زیبایی جسمانی اینجا بر روی زمین به واقعیت بالاتر، یک مفهوم انتزاعی صرفا روحانی اشاره دارد. آه اما باید وجود داشته باشد. زیبایی یک لذت نفس است و می تواند واکنش کاملا نفسانی را تحریک کند. داشتن، نگه داشتن، داشتن، لذت بردن. این ورودی به یک حوزه بالاتر نیست. لذت بی نظیر، به یاد داشته باشید. آسشنباخ باید فرصتی را برای لذت بردن از این کمال به عنوان یک ایده عالی به ارمغان بیاورد: مطمئنا به همین دلیل است که تاجسیو یک مرد نابالغ است، تجسم بدن کامل و بی روح، هیچ گونه ناهموار و فوران، صاف، باریک، هماهنگ . این باید باشد، باید تمایل بدنی را از حساب خارج کرد تا این موجود را به عنوان ایده الهی تحسین کند. در حقیقت، اسچانباخ به خوبی با مفاهیم متعالی در مورد شام درباره رابطه بین عمومی و خصوصی در زیبایی های انسانی آشنا می شود و از این طریق به مسائل عمومی شکل و هنر فکر می کند و در نهایت افکار و یافته هایش را به برخی از اندیشه های ظاهرا تصادفی در یک رویا، که در بازبینی دقیق تر نشان می دهد که خود را کاملا پوشیده و غیر قابل اجرا می دانند. @ صبح روز بعد بوی تند و زننده در لجن وجود دارد. اما آشنباخ می جنگد. او تلاش می کند که مجسمه یونانی، کمال خود را به عنوان یک شخصیت پدر و مادر ببیند: @ و یک ترس پدرخوانده، عزت کامل از کسی که سعی می کند زیبایی را به کسی که با آن پر شده است، پر کند و قلبش را پرتاب کند. سویه هایی که می بایست هنرمند بی نظیر باقی بماند، بین کار او و این نمونه ی کمال یگانه باقی مانده است، او از سنگ مرمر زبان و این شکل کامل، شبیه نیست؟ @ چشم او این شخصیت نجیب را در مرزهای آبی پذیرفت و در آغوش مشتاق او معتقد بود که زیبایی خود را در آغوش بگیرد، به عنوان تفکر در ذهن خدا شکل بگیرد، کمال کامل و خالص زندگی در روح انسان است و انسان تصویر و آنالوگ برای عبادت در اینجا ساخته شده بود. @ اما این مسمومیت است، راوش، دیوانگی از خود فریب. او معتقدات شعری خود را باور دارد - اما میل خویش کرم در گل رز است. Tadzio ایده آل نیست، او بیش از حد انسان است، و دیگر زیبایی به عنوان آن است که Aschenbach از سرزمین عبادت می کند. او می خواهد، او خواستار تماس انسان است. یک نگاه، یک لبخند. شناخت. ما می دانیم که چگونه پایان می یابد. Aschenbach، هیچ ل ...

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب مرگ در ونیز


 کتاب قصه عشق لیلی و مجنون
 کتاب خفاش کوچولو و دوستان مهربانش
 کتاب مجموعه داستان های ماندگار ایرانی
 کتاب متن کامل کلیله و دمنه
 کتاب مینا جوجه تیغی لجباز
 کتاب شب بخیر خرس کوچولو