کتاب دوزخ

اثر دن براون از انتشارات کتابسرای تندیس - مترجم: حسین شهرابی-بهترین رمان ها

دن براون در کتاب تازه و حیرت انگیز خود٬ دوزخ٬ این بار پس از خلق داستان‌های تاریخی‌اش در واتیکان و پاریس و واشنگتن به سراغ فلورانس آمده؛ همان شهری که دانته آلیگیری دوزخ ِ کمدی الهی دانته را در آن پروراند و از آن تبعید شد و تا آخر عمر در حسرت دیدارش از زادگاهش سوخت.
رابرت لنگدان٬ کارآگاه معماهای تاریخی و هنری٬ در این کتاب مجروح و مبتلا به فراموشی به هوش می‌آید و خود را در آستانه‌ی خطر مرگ می‌بیند و اندکی بعد خود را در برابر خطری که نسل بشر را به مخاطره انداخته است. این داستان پای او را به فلورانس زیبا و کهن می‌کشاند و از آن جا به ونیز حیرت‌انگیز و از آن‌جا هم به شهری در دل تمدن شرق با مساجد زیبایش و هنر و تاریخ معماری غریبش.
اگر کتاب‌های قبلی دن براون خواننده را بهت زده می‌کرد٬ دوزخ قرار است معنای تازه‌ای به بهت و حیرت‌زدگی بدهد!
دوزخ قرار است خواننده را در میان هیجان‌انگیزترین ماجرای رابرت لنگدان به فکر و تصمیم‌گیری وا دارد؛ زیرا دانته می‌گوید:«ظلمانی‌ترین مکان‌ها در دوزخ از آن کسانی است که در زمانه‌ی بی‌اخلاقی بی‌طرف می‌مانند.» خواننده پس از این کتاب قرار نیست بی‌طرف بماند.


خرید کتاب دوزخ
جستجوی کتاب دوزخ در گودریدز

معرفی کتاب دوزخ از نگاه کاربران
برای خیلی صادقانه، از این کتاب انتظارات زیادی داشتم و دن براون ناامید نمی شود. من کاملا با کتاب خوشحال نیستم نیمه دوم کتاب هیچ چیز خاصی نداشت و به عنوان بخش اول کاملا جالب نبود. کار تحقیقاتی برای این کتاب بسیار دقیق انجام می شود و نشان می دهد. 4.5 ستاره

مشاهده لینک اصلی
هارون کامپیوتر خود را روشن کرد و آن را به Goodreads.com، یک وب سایت برای کتاب های به طور گسترده ای استفاده کرد. زمان آن بود. او به اطراف نگاه کرد تا مطمئن شود او تنها بود و شروع به نوشتن ... بازبینی خود را از Dan Browns Inferno.CHAPTER 253 آرون نگاهی به صفحه نمایش داد، تعجب که چگونه برای نزدیک شدن به بررسی. او باید سریع در مورد آن @ وجود ندارد زمان! @ او فریاد زد، اگر چه هیچ کس دیگری اطراف. آنها می تواند در هر دقیقه در اینجا، و او مجبور به عجله بود. او مجبور شد مطمئن شود که به دلیل محدودیت زمانی، سریع رفت. سرعت بسیار مهم بود ... اما ... چگونه شروع کنیم؟ در حالی که درست بود که او از حقایق ذکر شده در کتاب لذت برده بود، مطمئن نبود که این به اندازه کافی برای بررسی خوب است. @ لیست واقعیت ها یک رمان نیست، @ او به خودش شگفت زده شد، بسیار افتخار این نوبت عبارت. مجددا روشن می شود، هیچ کس دیگری در اطراف آن نیست. او تنها بود و با خودش حرف می زد. او شروع به نوشتن نظر خود کرد. اولین چیزی که او اشاره کرد این بود که هیچ کس در کتاب چنین چیزی مثل یک انسان سخن نگفت. @ بیشتر شبیه به نوشته های ویکیپدیا انترپومورفیک، @ او دوباره فریاد زد: به یاد داشته باشید که اساسا شخصیت ها تنها زمانی صحبت می کنند که دانش برای به اشتراک گذاشتن دارند. به استثنای پستهای ویکیپدیا، به طور مستقیم به شما میگویم آنچه را که میخواهید بدانید، به جای آن که همه چیز را به عنوان یک سوژه عرفی مطرح کنید و از پاسخ شما برآیید، زمانی که نتوانید آن را درست کنید. اما پس از آن هارون شروع به عجله کرد زیرا او قطعا نیاز به رفتن به دلیل تهدید مبهم و نامشخص ذکر شده در ابتدا در این بررسی. به طور روزانه، هارون به چیزی از گذشته خود یادآوری شد. او در صندلی خود عقب نشست و فقط یک فصل را برای یک فصل کامل (یعنی حدود 2 یا 3 صفحه) به خاطر فشردن هر حرف از سخنانی که ده سال پیش به آن اشاره کرد نگاه کرد. خوشبختانه، این سخنرانی پاسخ به همه چیزهایی است که هر دوی آنها باید انجام دهند تا دشمنان مبهم و نامشخص خود را متوقف سازند، بنابراین این امر صرفا صرف اتلاف وقت نیست. آرون از کامپیوترش نگاه کرد. این صدایی بود که هدی شنید؟ شاید. برای همه زمان ها صداها اتفاق می افتد صبر کن! آنجا بود دوباره! او سعی کرد لپ تاپ را بسته شود تا کارش را مخفی کند اما خیلی دیر شده بود. آنها در اینجا بودند. فصل 591 آرون سعی کرد که اجرا شود، اما زمانی که دستش را بلند کرد، او را از پشت گرفت و او را به صندلیش برد. او چرخید. بالاتر از او یک زن زیبا بود، با بسیاری از ویژگی های جذاب که شما، خواننده مرد، احتمالا لذت بردن از @ Aaron Burdette! @ او فریاد زد:. @ بسیار عاشق شماست! من فقط به شما گفتم که من عمدتا وجود دارد که به شما بگویم چقدر جذاب و جذاب هستید. من احتمالا نوعی از ویژگی سطح سطح مانند من واقعا هوشمند و یا من ناتوان برای اطلاع شخصیت من، اما واقعا من کاملا کاملا به شما @ @ با تشکر از شما زن انسانی، @ Aaron پاسخ داد. @ اما ... شما اینجا اینجا هستید ... کشتن ... من؟ @ @ هیچ! @ او گفت، موهای طلایی خود را glistening و یا چیزی. @ در این داستان هیچ تهدید واقعی وجود ندارد! فقط چیزهایی که تهدید می کنند، اما در نهایت خوب است. @ @ اوه، خوب. من عاشق یک داستان با صفر خالص صفرپس از آن شما این را دوست دارم @ و پس از آن، زن که همه ما فکر میکردند زیبا و هوشمندانه و سرد است، تفنگ در Aaron Burdette کشیدن. فصل 12 میلیون * فقط شوخی! @ فریاد زد زن، بلافاصله اسلحه خود را در رودخانه هادسون نزدیک قرار داد. رودخانه هادسون جریان آبخیز 315 مایل (507 کیلومتر) است که از شمال به جنوب جریان دارد و عمدتا از طریق ایالت نیویورک شرقی در ایالات متحده است. این رودخانه در Lake Henderson در Newcomb نیویورک در پارک Adirondack جریان دارد که از جنوب به پایتخت ایالت آلبانی است و در نهایت مرز بین شهر نیویورک و ایالت نیوجرسی را در دهانش تشکیل می دهد و قبل از تخلیه به بالا خلیج نیویورک منبع هیدرولوژیکی رسمی رودخانه هادسون، دریاچه تیره ابرها در کوه های آدیرونداک است. [4] نیمه پایینی رودخانه، رودخانه جزر و مدی است که [5] فیدر هادسون را اشغال کرده است، که در دوره ی اخیر یخبندان آمریکای شمالی شکل گرفته است، تخمین زده شده از 26000 تا 13،300 سال پیش. [6] آب های جزر و مد آب هودون ها را از شمال تا تروی، نیویورک تحت تأثیر قرار می دهند. متاسفم، شما چه می گویید؟ آرون پرسید. @ من فقط در مورد رودخانه هادسون فکر کردم. @ @ من گفتم فقط شوخی کردم @ گفت خانم اسرار آمیز که نام ما هنوز هم نمی دانیم. @ چون من واقعا قصد ندارم شما را بکشم.اوه، این خوب است. من حدس می زنم من هیچ واکنش احساسی به هیچ کدام از این ندارم. @ @ من نه @ آنها دست ها را تکان دادند. سپس زن رفت. من هرگز نام او را ندیدم،Aaron با صدای بلند گفت: @ من مطمئن هستم از آنجایی که این نوع از اطلاعات را نادیده گرفته است، آن را واقعا خواهد بود شوک بزرگ بعد در داستان زمانی که نام او در نهایت نشان داد. دوست دارم، باید شناختم که او همه چیز و یا چیزی است. @ نه، این نام خانم Amber Smith بود و شما او را قبلا ندیده بودید. هیچ دلیل قابل تشخیصی وجود ندارد که اسمش را نادیده بگیرد. @ اوه،Aaron گفت. Well حداقل این تنها زمان است که اتفاق می افتد. @ اگر تنها Aaron می تواند بداند ... چگونه او اشتباه بود واقعا. کشیدن INFINITY @ من باید عجله، به یاد داشته باشید؟ @ Aaron فریاد زد: برای دیدن شما، آرون مجبور شد بررسی خود را به زودی منتشر کند. او مجبور بود از آنجا که ... اگر او نبود ... چه کسی

مشاهده لینک اصلی
من این دو ستاره را در نظر گرفتم، اما بعد متوجه شدم واقعا هیچ چیزی را دوست نداشتم. این خیلی خسته کننده بود و بیش از یک هفته طول کشید تا از آن عبور کنم. من آنقدر زیاد می دانم که بپرسم که مقیاس های دن براون در مورد ارتفاعات فرشتگان و آمپر؛ شیطان و یا حتی کد داوینچی یک بار دیگر اما من تا حدودی متعجب به چگونگی نوشتن خود را به نوبه خود برای بدتر شده است و آن را آغاز کرد با آن مورد ضرب و شتم نماد از دست رفته. برای اینکه صادقانه بگویم هیچ چیزی برای گفتن ندارم. طرح اغلب جذاب بود چرا که باعث سوالات اخلاقی شد و مواد غذایی را برای تفکر فراهم کرد، اما شخصیت ها خیلی توسعه نیافته و احساس کاملا صاف کردند. در نتیجه این، من در هیچ یک از آنها یا داستان سرمایه گذاری نکردم. این همه فقط با من کنار گذاشته شد و در آن جا یک ابرو بود و تعجب می کند که چه زمانی پایان می یابد. من قطعا نمی فهمم که چرا این صفحات بسیار زیاد به این داستان بسیار متمایز گفته شده است. همانطور كه ​​معمولا با كتابهاي دن براون همراه است، اين كتاب مانند سفري از ساختمانهاي باستاني شهرهاي باستان به شمار مي رود و در حالي كه براي سفر به صورت شخصي و يا حتی در كتاب راهنمايی خواند، براون مشكل وحشتناکی در هم آمدن داستان دارد و این جاذبه ها آیا این را به هر کسی توصیه می کنم؟ واقعا نیست در اینجا چیزی برای دیدن وجود ندارد، بنابراین شما را تشویق می کنم که آن را در حال حرکت نگه دارید.

مشاهده لینک اصلی
برای همه افرادی که یک کتاب را قبل از آن که بخوانند آن را ارزیابی کنند، رتبه بندی را برای هرکسی تقسیم می کنند ... با همه فلامنرهای دیگر به آمازون بروید. رأی ما را تنها بگذار

مشاهده لینک اصلی
Abandon امیدوارم همه شما که وارد اینجا @ ~ Dantes کمدی الهی (آه، Mr.Brown ... irony و دقت) -------------------- ------------------------------- آخرین رمان دن رابر که من به یاد می آورم خواندن و لذت بردن به شلاق Angels \u0026 amp؛ شیاطین بنابراین، وقتی که من با افتخار دوباره از دفتر فروشگاه کتاب خود به خانه INFERNO رفتم، من همه بود: و پس از آن، به سختی بیست صفحه گذشت و احساسات پر سر و صدایی خیلی زود رفت. The Little Mermaid Way: نویسنده تصمیم گرفت تا به خشکی تبدیل شود یک نسخه نان روزانه ویکی پدیا. همچنین به یک راهنمای توریستی کابینت - یک راهنمای توریستی که گردشگران عرق و خارش را به یک غرق سفت و سخت در حالی که هواپیمای بدون سرنشین، ad nauseum، و در مورد هر ستون لبه ی خاردار و هر توطئه ی توطئه ای که موزه ایتالیا به نظر می رسد با بیش از حد پر می شود و ممکن است اضافه کنم که طرح وجود ندارد. بنابراین واکنش من در غیاب کامل یک داستان شروع به یک خفیف کرد: به زحمت در کنار هم کار می کرد: و در نهایت به یک نفس کشید: اما صبر کنید، بیش از 200 صفحه وجود داشت و ما هنوز هم از طریق دریای واقعیت های غیر ضروری، سوابق دروغین شخصیت ها و توضیحات آجر توسط آجر از نقاط ایتالیا. و هنوز، هیچ طرح. من در حال گرفتن جادو گرگ وحشی و قدرتمند در حال حاضر، آقای برون. آن را از اینجا بیرون کنید، Miss.Pony: در تلاش برای حفظ ذهن باز است. می خواهم یک روز بخاطر داشته باشم که من یک کتاب نوشتم و نمی خواهم که بازرسان آن را به انفجار های نابود کننده نفس بکشند. من به خودم یادآوری می کنم که دن براون یک مرد با تفکر درخشان است. اما توضیح از Gondolas؟ کدام، برای ثبت، برای طرح نبوده است. واقعا، آقای برون؟!؟ و اگر من باید در مورد چهره عمیقا دباغی و یا آفتاب خورشید خود را یک بار دیگر بشنوم: و پس از آن، یک پرتو ضعف امید. طرح! وجود دارد! آنچه که شما دیدید و خواندن و باور داشتید، چیزی نیست که شما دیدید و خواندن و اعتقاد داشتید. با این وجود، شوک بزرگی وجود دارد، پروفسور لانگدون. در یک موازی (اما ظاهرا کاملا بی نظیر است) توجه داشته باشید، طرح پیشرفت است؟ نه. نه آقا. اصلا. فقط صفحات بیشتری از سخنرانی ها و شرح ها و بله، سخنرانی ها. متوقف کردن، آقای برون! این کار را بکنید. لطفا. من در مورد پیشانی من با تمام این قرون وسطی خیالی * سرپناههای بزرگ فکری می کنم. این درست نیست. من می خواهم متوقف شوم. اما من به خاطر این کتاب یک معامله ثانوی پسرعمو را دو برابر کردم. من باید آن را تمام کنم. من باید. زمین را وعده داده ام. اما این یک مسیر تنهایی است. و آن تاریکی است. * کمک * چرا پایان نمییابد؟ چرا؟ متوقف کردن. لطفا برای عشق فرشتگان و آمپر؛ شیاطین، STOP.and ... آه نگاه می کنم، من انجام شده است. در قلب من، از INFERNO با کیف پول من روشن تر ظاهر شد، سر من تکان داد و روح من شکسته، من فقط باید این را بگویم: ------ --------------------------------------------- خلاصه، من شکست خوردم قاعده من برای نوشتن بررسیهای ترسناک به این دلیل است که: الف) یک فرض جالبی می توانست از فریب طولانی و غم انگیز جلوگیری کند، اگر این کتاب 200 صفحه طول داشته باشد. 200 صفحه 400 صفحه مضطرب، صفحات مغزی محکم نیستند. ب) پروفسور لنگدون معتقد و محترم است که احتمالا بزرگترین فاجعه زندگی اوست. و واکنش هایش؟ شكلات خشک شروع به کار کرد صبحگاهی گاه به گاه کریستن استوارت. شادی کردن. شما بیانات بیشتری از رابرت لنگدان دارید. سینا بروکس ناامید شدید بود. و واقعا، اعمال او توجیه شد؟ من فکر نمی کنم پروفسور لنگدون، تمام نجیب و فهمیدن عمل را متوقف کنید. شما فقط می خواهید، به زودی ازدواج کنید، به شلوار خود برسید.

مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب دوزخ


 کتاب برگزیده
 کتاب وان پیس: داستان ایس (2)
 کتاب وان پیس: داستان ایس (1)
 کتاب بامگارتنر
 کتاب سکوت باران
 کتاب هیچ چیز سیاه نیست