زنی پیر، مردی جوان و زنی جوان. در خانهای که همه چیز در آن بوی گذشته میدهد و گویی تنها نیرویی که آن را بر پا نگه داشته یادها و نفسها و عطرهای گذشته است. اما در این میان چیزی ناشناختنی، جادویی شگفت در کار است تا از گذشته بگذرد و به اکنون و آینده، به جاودانگی، برسد:
جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی.
آئورا، نام دیگر تمناست
خرید کتاب آئورا
جستجوی کتاب آئورا در گودریدز
معرفی کتاب آئورا از نگاه کاربران
درباره ی این کتاب گفته شده که بهخاطر استفاده از ضمیر @تو@ در طول روایت داستان و مخاطب قرار دادن خواننده، تاثیرپذیری بیشتری در خواننده خواهد داشت و خواننده خودش رو در متن داستان احساس خواهد کرد؛ و جالب اینجاست که کاملا خلاف این موضوع برای من اتفاق افتاد و تا پایان این داستان کوتاه در حال مقاومت در برابر این نوع روایت بودم.
ولی جدا از درگیریم با روایت؛ توصیفات دلچسب و زیبایی داشت. گاهی احساس میکردم دارم شعر میخونم و این باعث میشد جلو برم و ادامه بدم و این لذتبخش بود.
اما در مجموع، این موضوع داستان بود که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم؛ که آئورا... این تمنا، چه دلیلی داشت؟ که اصلا چرا عشق داستان تا این اندازه سطحی بود ولی عمیق نشون داده شد؟ من عمق این عشق رو در سطر به سطر داستان خوندم اما ندیدم و حس نکردم هیچ عمقی رو، هیچ دلیلی رو برای این عشق.
انگار فیلمی میدیدم که بازیگرها نتونستن نقششون رو به خوبی بازی کنن و من فقط مکالمات قشنگشون رو شنیدم، اما هیچ احساس واقعیای رو درک نکردم. شاید اگه این عشق به سادگی توصیف میشد باهاش کنار میاومدم، اما عشق با عمقی که توصیف شد رو نتونستم درک کنم.
در نهایت، با اینکه شاید خیلیها این کتاب رو خاص توصیف کنن، اما بهنظرم بیشتر عجیب بود تا خاص. (نمونهای از ریویوهای من وقتی کتابی رو دوست نداشته باشم!) :دی
مشاهده لینک اصلی
حتي شيطان هم روزي فرشته بوده است....
فقط چن صفحه ي آخره كتاب رو دوست داشتم
مشاهده لینک اصلی
کتاب های مرتبط با - کتاب آئورا
جاودانگی عشق، جاودانگی جوانی.
آئورا، نام دیگر تمناست
خرید کتاب آئورا
جستجوی کتاب آئورا در گودریدز
دیگر به ساعتت نگاه نمیکنی، این شیء بی مصرف که به گونه ای ملال آور زمان را هماهنگ با بطالت انسانی میسنجد، آن عقربه های کوچک که ساعاتی طولانی را نشان می دهند که ابداع شده اند تا پوششی باشند بر گذار واقعی زمان که با شتابی چنان هولناک و بی اعتنا میگریزد که هیچ ساعتی نمیتواند آن را بسنجد.
یک زندگی، یک قرن، پنجاه سال. دیگر نمیتوانی این سنجشهای فریبکار را تصور کنی، نمیتوانی این غبار بیحجم را در دست نگاه داری.
درباره ی این کتاب گفته شده که بهخاطر استفاده از ضمیر @تو@ در طول روایت داستان و مخاطب قرار دادن خواننده، تاثیرپذیری بیشتری در خواننده خواهد داشت و خواننده خودش رو در متن داستان احساس خواهد کرد؛ و جالب اینجاست که کاملا خلاف این موضوع برای من اتفاق افتاد و تا پایان این داستان کوتاه در حال مقاومت در برابر این نوع روایت بودم.
ولی جدا از درگیریم با روایت؛ توصیفات دلچسب و زیبایی داشت. گاهی احساس میکردم دارم شعر میخونم و این باعث میشد جلو برم و ادامه بدم و این لذتبخش بود.
اما در مجموع، این موضوع داستان بود که نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم؛ که آئورا... این تمنا، چه دلیلی داشت؟ که اصلا چرا عشق داستان تا این اندازه سطحی بود ولی عمیق نشون داده شد؟ من عمق این عشق رو در سطر به سطر داستان خوندم اما ندیدم و حس نکردم هیچ عمقی رو، هیچ دلیلی رو برای این عشق.
انگار فیلمی میدیدم که بازیگرها نتونستن نقششون رو به خوبی بازی کنن و من فقط مکالمات قشنگشون رو شنیدم، اما هیچ احساس واقعیای رو درک نکردم. شاید اگه این عشق به سادگی توصیف میشد باهاش کنار میاومدم، اما عشق با عمقی که توصیف شد رو نتونستم درک کنم.
در نهایت، با اینکه شاید خیلیها این کتاب رو خاص توصیف کنن، اما بهنظرم بیشتر عجیب بود تا خاص. (نمونهای از ریویوهای من وقتی کتابی رو دوست نداشته باشم!) :دی
مشاهده لینک اصلی
حتي شيطان هم روزي فرشته بوده است....
فقط چن صفحه ي آخره كتاب رو دوست داشتم
مشاهده لینک اصلی